خوشا آنان که با عزت زگیتی
🌹خوشا آنان که با عزت زگیتی
بساط خویش برچیدندو رفتند
🌹 ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت راپسندیدند و رفتند
#سردار _حاج _قاسم _سلیمانی
#وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع
#وقایع_بعد_از_عاشورا
#و_شهادت_امام_حسین_ع
#قسمت_پانزدهم
#در_راه_شام
راوی می گوید : پیرمرد گریست، عمّامه خود را بر زمین کوبید، سپس رو به آسمان کرد و گفت: بارخدایا! من بیزاری می جویم از دشمنان جنّی و انسی آل محمّد. پیرمرد به حضرت گفت: آیا هنوز راه توبه برای من باز است؟!
حضرت فرمودند: « آری! اگر توبه نمایی، خداوند نیز توبه تو را خواهد پذیرفت و تو با ما خواهی بود.» او عرض کرد: من توبه می کنم! هنگامیکه این جریان به گوش یزید رسید، دستور داد تا او را بکشند.
طبری به نقل از نویسنده «طبقات» و او نیز از «مالک ابن اسماعیل» و او از «سهل ابن شعیب» و او از پدرش و او نیز از «منهال» آورده است که: در شام بر چهارمین امام نور عبور کردم و حال او را پرسیدم، او فرمود: از مرد کهنسالی چون تو بعید است که از وضعیت ما آگاه نباشی. اگر نمی دانی بدان که: ما در این جامعه شرایطی مانند شرایط بنی اسراییل در استبداد فرعونیان داریم که قرآن می فرماید: « ِ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُم ».
در استبداد اموی کار ما به جایی رسیده است که با ناسازاگویی به سالار ما امیر مؤمنان بر فراز منبر ها و خطبه های نماز جمعه به دشمنان ما تقرب می جویند.
آنگاه فرمود: «منهال»! قریش به برکت وجود گرانمایه پیامبر، خود را از همه جهان عرب برتر شمرد و جهان عرب به برکت خورشید جهان افروز رسالت، خود را برتر از مردم گیتی شناخت و جهانیان نیز به این شکوه و برتری اعتراف کردند. و با اینکه طبق معیار آنان (که محمد صلی الله علیه و آله را مایه فخر و مباهات و بـرتـری عـرب و قریش مـی دانند) ما که فرزنـدان او هسـتیم
و او از ماست، از همگان برتریم، اما همین قریش، هستی و حقوق ما را نیز غارت کرده و کار را به جایی رسانیده اند که حقوق انسانی ما را نیز رعایت نمی کنند. آری! این حال و روز ما در استبداد اموی است.
#ادامه_دارد…
شھید شدن اتفاقے نیست
شھید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد..
شهــــید…
رضایت نامہ دارد…
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند…
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد…
شهـــید…
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده…
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده…
شھادت اتفاقے نیست…
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیرے…
#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س
#اللهمارزقناشهادٺ?
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مشمولدعایشهداءباشید
#اݪتماسدعا ???
#شݕتوݩۺهدايے ?
#سلام_امام_زمانم
#سلام_امام_زمانم?✋
ای آفتاب بی سایه
ما عشیره ی انتظاریم
بی نصیب از تماشایت
ما اسیران غربتیم که
جان به دیدار تو یک روز
فدا خواهیم کرد…
#العجلمولایغریبم
? #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ?
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
?الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج?
“بحق فاطمه(س) “
#پیامکی_از_بهشت
???????
#پیامکی_از_بهشت ?
وظيفه هر شخص مسلماني است كه از اسلام و قرآن و دين خود دفاع كند و مثل امام حسين(ع) در مقابل ابر قدرتها و كفار تا آخرين قطره خون خود بايستد و مقابله كند .
? #شهید_والامقام
? #مظاهر_جعفری
#مادران_چشم_انتظار
#مادرانه
#مادران_چشم_انتظار
به یاد #شهدای_گمنام …
مامور سرشماری :
سلام مادرجان
ميشه لطفا بیای دم در؟
سلام پسرم…
بفرما؟
از سرشماری مزاحمت میشم.
مادر تو این خونه چند نفرید؟
اگه ميشه برو شناسنامههاتونو بیار که بنویسمشون…
مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد…
سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت…
چشماش پر اشک شد و گفت:
پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی…!!!؟؟؟
مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟
مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟
برو لطفاً شناسنامت رو بیار وقت ندارم.!
آخه…!!!
پسرم ۳۱ سالِ پیش رفته جبهه…
هنوز برنگشته…
شاید فردا برگرده…!!!
بشیم دو نفر…!!!
میشه فردا بیای؟؟؟
توروخدا…!!!
مأمور سرشماری سرش رو انداخت پایین و رفت…!
مغازه دار ميگفت:
الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،
کلیدِ خونشرو میده به من و میگه:
آقا مرتضی…!!!
اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو…
چایی هم سرِ سماور حاضره…!
آخه خستس باید استراحت کنه…!
شرمساریم از روی تو ای مادر….
نسل ما امانت دار خوبی نبود….!!