امیرالمومنین (ع):
?امیرالمومنین (ع):
? قبل از آن که [مهدی] درب هایتان را بکوبد بسوی او بشتابید، اگر چه بر روی ابرها پرواز کنید یا سینه خیز بر روی برف (یخ) بشتابید ❄️
#داستانی_عبرت_آموز
?” #داستانی_عبرت_آموز"✿?
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت.مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس های تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را تمیز کردم!
❌یادمان باشد زود"قضاوت"نکنیم❌
آيت الله وحيدخراسانى:
??آيت الله وحيدخراسانى:
↫◄ تا روز عاشـورا ڪه نزديك است
روزى صد مرتبه سوره #توحیـد بخوانيد
و بہ حضرت سیـدالشهـداء علیهالسلام
هـديـه كنيد.
انشاءالله فيوضاتى نصيبتان میشود.
داســــتــان مـعـنـــوی
↯ داســــتــان مـعـنـــوی ↯
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده کشهای تهران بود،
اما عاشق امام حسین علیهالسلام بود.
در ایام عزاداری ماه محرم شب اول
بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرقخوری و آبروی ما را میبری!
حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترکها جوابم کرد، شما چه میگویی، شما هم میگویی نیا؟!
اول صبح در خانهاش را زدند
رفت در را باز کرد دید، ناظم ترکهاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم
گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت!
حاج رسول گفت:
تو که من را بیرون کردی؟
گفت: اشتباه کردم
حاج رسول گفت: اگر نگویی نمیآیم!
ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم خیمهها برپاست
آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیهالسلام بروم، دیدم یک سگ از خیمهها پاسداری میکند
هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است!
معلوم میشود امام حسین علیهالسلام تو را به قبول کرده است.
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد و گفت: حالا که آقام من را قبول کرده، دیگر گناه نمیکنم
توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد.
شبی عدهای از اهل دل جلسهای داشتند
آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در میزنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است!
گفتند: از کجا فهمیدی آدرس کجاست؟
کلی گریه کرد و گفت:
بیبی آدرس را به من داده است
شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونهای!
گفت: عزرائیل آمده، او را میبینم
ولی منتظرم اربابم بیاید…
هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه، از ابـتـدای قـــرآن #تفسیــر_کـوتـاه #ســوره_آلعمــران #صفحــه۶۲
??هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه،
از ابـتـدای قـــرآن
#تفسیــر_کـوتـاه
#ســوره_آلعمــران
#صفحــه۶۲
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
✨قلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللهِ مَنْ ءَامَنَ تَبْغُونَهَا عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَدَآءُ وَ مَا اللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ{۹۹}
بگو: اى اهل كتاب! چرا كسانى را كه ایمان آوردهاند از راه خدا باز میدارید و میخواهید كه آن طریقهٔ الهى كج باشد، در حالى كه خود شما گواهید كه راه آنان درست است و خداوند از آنچه انجام میدهید غافل نیست.(۹۹)
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
⬅️ در آیهٔ قبل، سؤال از كفر ورزى اهل كتاب بود «لم تكفرون»
و در این آیه، انتقاد از اینكه اگر خودتان ایمان نمیآورید و به آیات الهى كفر میورزید، به چه دلیل مانع رفتن دیگران در راه خدا میشوید؟!
? تفسیر نور
پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله⇩
??پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله⇩
《أحَبَّ اللّهُ مَن أحبَّ حسينا》
↫◄ هر كه #حسيـن را دوسـت بدارد
خـداونـد دوستـش بـدارد♥️
?ميزان الحڪمه، جلد۱، صفحه۳۳۳