حکایت کوتاه
? حکایت کوتاه
وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد.
حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد.
برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند!
مادرش گفت:
تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز.
برادر حاتم توجه نکرد.
مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست.
وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست.
برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد.
چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد،
برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟
عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت:
نگفتم تو لایق این کارنیستى؟
من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد.
بزرگان زاده نمیشوند
ساخته میشوند
میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟
میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟
روی دستش ” پسرش ” رفت ولی ” قولش نَه “
نیزه ها تا ” جگرش “رفت ولی ” قولش نَه “
این چه خورشید غریبی است که با حال نزار
پای ” نعش قمرش ” رفت ولی ” قولش نَه “
شیر مردی که در آن واقعه ” هفتاد و دو ” بار
دست غم بر ” کمرش ” رفت ولی ” قولش نَه “
هر کجا مینگری ” نام حسین است و حسین “
ای دمش گرم ” سرش ” رفت ولی ” قولش نَه “
?السَّلامُ عَلَيْك یا اَباعَبْدِاللهِ الحسین
نکته جالب استفاده از پنل های خورشیدی برای تبدیل به الکتریسیته است که از آن استفاده میکنند...
یک روستای تاریخی به نام “حادج” در کشور تونس که ساکنانش از گذشته به دلیل گرمای شدید هوا خانههای خودشان را زیر زمین میساختند و این روند را هنوز هم ادامه میدهند.
نکته جالب استفاده از پنل های خورشیدی برای تبدیل به الکتریسیته است که از آن استفاده میکنند…
کاش سهراب اینگونه میگفت:
?کاش سهراب اینگونه میگفت:
آب را گل نكنید . . .!
?شاید از دور علمدار حسین (ع)
مشك طفلان بر دوش،
?زخم و خون بر اندام،
می رسد تا كه از این آب روان،
?پر كند مشك تهی، ببرد جرعه آبی
برساند به حرم،
?تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب (س)
نفسش تازه شود و بخوابد آرام . ..!
?آب را گل نكنید
یشه حکایت و ضرب المثل پا را به اندازه گلیم خود درازکردن !
یشه حکایت و ضرب المثل پا را به اندازه گلیم خود درازکردن !
میگویند که پادشاهی روزی برای سرکشی مناطق مختلف شهر و دیار خود لباس مبدل پوشید و از قصر بیرون شد.
چندی نگذشته بود که در میانه راه شخصی را دید که گلیم کهنهای را روی زمین انداخته و بر آن خوابیده است. چنان خود را جمع و مچاله کرده بود که حتی نوک انگشتی از گلیم بیرون نبود.
پادشاه این صحنه را که دید، دستور داد مشتی سکه زر برای او بگذارند.
آن شخص ماجرا را برای دوستانش تعریف کرد. در میان آنها فردی بود که طمع بسیار داشت. از همین رو برای کسب مشتی زر، گلیمی برداشت و خود را در مسیر بازگشت شاه قرار داد. آن هنگام که فهمید شاه و افرادش در مسیر عبور هستند، بر گلیم خوابید چنان دستها و پاهایش را از دو طرف دراز کرد که نیمی از بدنش روی زمین بود و درازتر از گلیم.
پادشاه این صحنه را که دید مکدر شد، دستور داد که بلافاصله آن قسمت از دست و پای مرد طماع را که بیرون مانده است، قطع کنند.
یکی از نزدیکان شاه که این حرکت را دید، گفت: پادشاها، شخصی را بر گلیم خفته دیدی و او را انعام دادی و اینبار دست و پای بریدی؟! چه رازی در اینها نهفته است؟
پادشاه در پاسخ گفت: اولی پایش را به اندازه گلیمش دراز کرده بود و حد و حدودش را شناخته بود اما این یکی پا را بیش از گلیمش دراز کرده.
از این رو این ضربالمثل را زمانی به کار میبرند که بخواهند به کسی گوشرد کنند که به قاعده حد و تواناییهای خودش قدم بر دارد و شأن خود را در امور بشناسد.
حلزون سرعتش 0.03 مایل در ساعته
تنبلترین قورباغه جهان این قورباغه درختی ژاپنی هست که چون حال راه رفتن نداره برای جابهجایی سوار حلزون میشه و مهمم نیست براش مسیر حلزون از کدوم طرفه !
حلزون سرعتش 0.03 مایل در ساعته