رُوِىَ عَنْ أَبى عَبْدِاللهِ الْحُسَيْن(عليه السلام):
رُوِىَ عَنْ أَبى عَبْدِاللهِ الْحُسَيْن(عليه السلام):
1- پند امام به عالمان
«أَيَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فى أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، يُهابِكُمُ الشَّريفُ، وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لافَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَ لا يَدٌ لَكُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِىالْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِى الطَّريقِ بِهَيْبَةِ الْمُلُوكِ وَ كَرامَهِ الاَْكابِرِ… فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّكُمْ بِزَعْمِكُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!ح
ضرت ابى عبداللّه الحسين(عليه السلام) خطاب به عالمان بی عمل و تاركان امر به معروف و نهى از منكر فرموده اند:اى گروه نيرومندى كه به دانش مشهور و به نيكى مذكور و به خيرخواهى معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گريد! شريف از شما حساب می برد و ضعيف شما را گرامى میدارد، و كسانى كه بر آنها برترى و حقّى نداريد، شما را بر خود ترجيح میدهند، شما وسيله حوائجى هستيد كه بر خواستارانش ممتنع است، و به هيبت پادشاهان و كرامت بزرگان در راه گام برمیداريد…!و امّا حق ضعيفان را ضايع كرديد! و حقّ خود را كه به گمانتان شايسته آنيد طلب نموديد…! و با اين حال آرزوى بهشت الهى را داريد و همجوارى پيامبران و امان از عذابش را در سر می پرورانيد!
بخشنده و بزرگوار
?بخشنده و بزرگوار?
1 - روزى يك اعرابى نزد امام حسين علیه السلام آمد و عرض كرد: اى فرزند رسول خداصلىاللهعليهوآله من پرداخت ديه اى كامل را ضمانت كرده ام امّا از اداى آن ناتوانم. با خود گفتم كه از بزرگوارترين مردم، آن را تقاضا میكنم و از خاندان رسول اللَّه كسى را بزرگوارتر و بخشنده تر نيافتم.
پس امام حسين به وى فرمود: “اى برادر عرب از تو سه پرسش مىكنم اگر يكى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن ديه را به تو میدهم و اگر دو پرسش را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مىپردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ گفتى تمام مالى را كه مىخواهى به تو مىدهم".
اعرابى عرض كرد: آيا كسى مانند تو كه اهل علم و شرف است از چون منى مىخواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: “آرى. از جدّم رسول خدا صلىاللهعليهوآله شنيدم كه مىفرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض كرد: آنچه مىخواهى بپرس اگر پاسخ دادم (كه هيچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام عليه السلام پرسيد: “برترين اعمال چيست؟”
اعرابى گفت: ايمان به خدا.
حضرت سؤال كرد: “راه رهايى از نيستى و نابودى چيست؟”
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسين پرسيد: “زينت دهنده انسان چيست؟”
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: “فقر همراه با صبر".
حضرت پرسيد: “اگر اين نشد؟”
اعرابى گفت: در اين صورت صاعقهاى از آسمان بر او فرود آيد و بسوزاندش كه او سزاوار آن است.
آنحضرت براى ترغيب مردم به جود و سخاوت اين اشعار را میخواند: - چون دنيا به تو بخشيد تو نيز همه آن را پيش از آنكه از بين برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسين عليه السلام خنديد و كيسه اى كه در آن هزار دينار بود، به او داد و انگشترى خود را كه نگين آن به دويست درهم مىارزيد، بدو بخشيد و فرمود: “اى اعرابى اين طلا را به طلبكارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان.”
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: “خدا داناتر است كه رسالتش را در كجا نهد.”
منبع : اعیان الشيعه . سید محسن امین . ص ۲۹ _۴۰
امام حسین علیه السلام
?امام حسین علیه السلام
?«انفاق و احسان کنيد، سوگند به خدايي که دانه را شکافت و انسان را آفريد، روزي فرا خواهد رسيد که ديگر براي انفاق يک درهم و يا يک دينار محلي پيدا نشود (اشاره به بي نيازي مردم در دوران حضرت صاحب الامر)».
?عقد الدرر/ ص171
خون حسین علیه السلام و چشم دشمن
?خون حسین علیه السلام و چشم دشمن?
ابن ریاح روایت می کند که به مرد نابینایی را که روز شهادت حسین علیه السلام در کربلا حاضر شده بود دیدم، کسی علت نابینایی او را سؤال کرد. جواب داد:
ما ده نفر رفیق بودیم که برای کشتن حسین علیه السلام به کربلا رفتیم. ولی من شمشیر و تیر و نیزه به کار نبردم. چون حسین علیه السلام کشته شد، به خانه باز گشتم و نماز عشا خواندم و به خواب رفتم. در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم تو را می خواند؛ برخیز و اجابت کن.
گفتم: مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه کار است؟
آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برد. دیدم پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم در بیابانی نشسته و آستینهای خود را بالا زده و حربه ای در دست گرفته و فرشته ای برابر او ایستاده و در دست او نیز حربه ای است از آتش. نه نفر از دوستان مرا کشت و به هر کدام که ضربتی می زد سر تا پای آنها از آتش فرا می گرفت و می سوزانید.
من نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفتم و مقابل او زانو بر زمین زدم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. ولی آن حضرت جواب نفرمود و مدت زیادی مکث کرد. پس از آن سر خود را بلند نمود و فرمود: ای دشمن خدا! هتک حرمت مرا نمودی و عترت مرا کشتی و حق مرا رعایت نکردی…؟
گفتم: یا رسول الله به خدا قسم من در کشتن فرزندانت نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیری انداختم.
فرمود: راست گفتی؛ ولی سیاهی لشکر کشندگان حسین علیه السلام را زیاد کردی. نزدیک من بیا. من نزدیک آن حضرت رفتم؛ دیدم طشتی پر از خون نزد اوست. به من فرمود: این فرزندم حسین است. پس از آن خون به چشم من کشید. چون بیدارم شدم، تاکنون چیزی را نمی بینم.
?چهل داستان از کرامات حسینیه
خون حسین علیه السلام و چشم دشمن
?خون حسین علیه السلام و چشم دشمن?
ابن ریاح روایت می کند که به مرد نابینایی را که روز شهادت حسین علیه السلام در کربلا حاضر شده بود دیدم، کسی علت نابینایی او را سؤال کرد. جواب داد:
ما ده نفر رفیق بودیم که برای کشتن حسین علیه السلام به کربلا رفتیم. ولی من شمشیر و تیر و نیزه به کار نبردم. چون حسین علیه السلام کشته شد، به خانه باز گشتم و نماز عشا خواندم و به خواب رفتم. در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم تو را می خواند؛ برخیز و اجابت کن.
گفتم: مرا با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چه کار است؟
آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برد. دیدم پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم در بیابانی نشسته و آستینهای خود را بالا زده و حربه ای در دست گرفته و فرشته ای برابر او ایستاده و در دست او نیز حربه ای است از آتش. نه نفر از دوستان مرا کشت و به هر کدام که ضربتی می زد سر تا پای آنها از آتش فرا می گرفت و می سوزانید.
من نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رفتم و مقابل او زانو بر زمین زدم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. ولی آن حضرت جواب نفرمود و مدت زیادی مکث کرد. پس از آن سر خود را بلند نمود و فرمود: ای دشمن خدا! هتک حرمت مرا نمودی و عترت مرا کشتی و حق مرا رعایت نکردی…؟
گفتم: یا رسول الله به خدا قسم من در کشتن فرزندانت نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیری انداختم.
فرمود: راست گفتی؛ ولی سیاهی لشکر کشندگان حسین علیه السلام را زیاد کردی. نزدیک من بیا. من نزدیک آن حضرت رفتم؛ دیدم طشتی پر از خون نزد اوست. به من فرمود: این فرزندم حسین است. پس از آن خون به چشم من کشید. چون بیدارم شدم، تاکنون چیزی را نمی بینم.
?چهل داستان از کرامات حسینیه
✅ ارزش #آبرو
✅ ارزش #آبرو
?حضرت اميرالمؤمنين علی علیه السلام مقدار “پنج بار شتر” خرما براى شخصى #آبرومند که از كسى تقاضاى كمك نمى كرد فرستادند. یک نفر که در آن جا حضور داشت به امیرالمؤمنین گفت : “آن مرد كه تقاضاى كمك نكرد ، چرا براى او خرما فرستادید ؟ يك بار شتر هم براى او كافى بود!”
امام علی (ع) به او فرمودند:
“خداوند امثال تو را در جامعه ما زياد نكند ! من می بخشم و تو #بخل مى ورزى!؟ اگر من آن چه را كه مورد حاجت او است ، پس از درخواست کردن بدهم ، چيزى به او نداده ام ؛ بلكه قيمت آبرویش را به او داده ام ؛ زيرا اگر #صبر كنم تا از من درخواست كند، در حقيقت او را وادار كرده ام كه آبرويش را به من بدهد.”
? وسائل الشيعة ، ج۲ ، ص۱۱۸