تبدیل تاریخ جعلی شاهنشاهی به هجری شمسی ( ۵ شهریور ۵۷)
?تبدیل تاریخ جعلی شاهنشاهی به هجری شمسی ( ۵ شهریور ۵۷)
از جمله اقدامات رژیم پهلوی در نیمه دهه ۵۰ ش که در راستای توجه به بنیادهای باستانگرایی و به هدف دور شدن هرچه بیشتر از فرهنگ و تمدن اسلامی صورت عملی به خود میگرفت، تغییر مبدأ تاریخ ایران از هجری شمسی (از مبدأ هجرت پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمد [ص]) به تاریخ جعلی و غیر قابل اعتنای شاهنشاهی بود.
♦️ این اقدام که در اوج قدرت استبدادی محمدرضا شاه و سرمستی کاذب او در شرایط افزایش چشمگیر (ولی سخت زودگذر) عایدات نفتی تحقق یافت از سوی آگاهان به امور در داخل و خارج از کشور با تمسخر و انتقاد فراوانی رو به رو شد.
♦️این طرح که کارشناسان مزدور به اصطلاح فرهنگی و تاریخی وابسته به حکومت، به صورت یک لایحه به مجلسین سنا و شورای ملی (دوره ۲۴) ارائه شد و در روز ۲۴ اسفند ۱۳۵۴که مقارن با سالگرد تولد منحوس رضا خان قلدر و مزدور بود در میان سخنرانی و ابراز احساسات چاپلوسانه و بس تملقآمیز نمایندگان مجلسین و نمایندگان دولت وقت به تصویب رسید.
و درحالی که رژیم دست نشانده پهلوی خود را آماده برگزاری جشن پنجاهمین سالگرد شاهنشاهی دودمان ننگین پهلوی آماده میکرد، سال ۵۵ ۱۳ با مبدأ تاریخ ۲۵۳۵ شاهنشاهی آغاز شد و این تاریخ جعلی چنان تنظیم شده بود که گویی سلطنت رضا شاه دقیقاً درسال ۲۵۰۰ شاهنشاهی پایان یافته و آخرین شاه پهلوی (محمدرضا ) حکومتش را از همان تاریخ شروع کرده است.
♦️ در جلسه روز ۲۴ اسفند سال ۵۴ که این طرح صورت قانونی به خود گرفت نمایندگان زیر (از دو مجلس) به ایراد سخنرانی های بس متملقانه و آزاردهنده از نقش رضاخان و فرزندش در توسعه و تعالی کشور و به اوج رسانیدن نظام شاهنشاهی در ایران پرداختند :
جواد سعید (نایب رئیس مجلس شورای ملی)،
عیسی صدیق (سناتور)
هولاکو رامبد (نماینده مجلس شورای ملی)،
عماد تربتی (سناتور)،
مصطفی الموتی (نماینده مجلس شورای ملی)
شوکت ملک جهانبانی (سناتور)
مهین دخت صنیع (نماینده مجلس شورای ملی)
امیرعباس هویدا (نخست وزیر و دبیرکل حزب رستاخیز)
محمدعلی علامه وحیدی (سناتور)، و داریوش همایون.
❇️اما چنان که آگاهان به امور پیش بینی میکردند و تحولات آتی هم نشان داد دوران غرور توأم با خشونت و حماقت رژیم پهلوی دیری نپایید و به رغم تمام تلاش های گسترده و سرمایه گذاری های گزاف تاریخ جعلی شاهنشاهی در عرصه کشور در میان مردم ایران زمین جایی پیدا نکرد و بلکه خود به عاملی دیگر در ایجاد شکاف و فاصله گستردهتر میان حکومت و مردم کشور مبدل شد
و هنگامی که تحرکات انقلابی مردم ایران سخت ارکان حکومت را متزلزل ساخته بود «جعفر شریف امامی» فراماسونر که در ۵ شهریور ۱۳۵۷ در مقام نخست وزیر جایگزین جمشید آموزگار باجناق هویدا شده بود به هدف فرونشاندن و کاستن از دامنه مخالفت های انقلابی، در همان نخستین روز نخست وزیر ی تاریخ حعلی شاهنشاهی را ملغی اعلام نموده بار دیگر تاریخ هجری شمسی را مبدأ تاریخ و تقویم ایران قرار داد.
سلام حضرت آفتاب ، مهدی جان
سلام حضرت آفتاب ، مهدی جان
چه هنگامه ی دلنشینی است طلوع هر صبح با یاد مهربانت و ایستادن و دست بر سینه نهادن و سلام کردن و جان گرفتن …
به تو که سلام می دهم دستانم جوانه می زنند ، چشمانم می بارند ، روحم شکوفه می زند ، قلبم آرام می شود و اندیشه ام به پرواز در می آید …
جز یاد مسیحایی تو هیچ چیز در این عالم این چنین معجزه نمی کند …
حسین_جان ...
❁﷽❁
?حسین_جان …
?من بیقـرار روضہ و بے تاب #ڪربلا
✨تو حضرٺ حسینـے و ارباب #ڪربلا
?شش گوشہاٺ قشنگےِ دنیاےِ زشٺِ ماسٺ
✨جانم فـداے قبلہ ے جذاب #ڪربلا
حسین_جان ...
❁﷽❁
?حسین_جان …
?من بیقـرار روضہ و بے تاب #ڪربلا
✨تو حضرٺ حسینـے و ارباب #ڪربلا
?شش گوشہاٺ قشنگےِ دنیاےِ زشٺِ ماسٺ
✨جانم فـداے قبلہ ے جذاب #ڪربلا
#شهید_مدافع_حرم
همیشه به همه می گفت که یک روزی می رسد من می روم و #شهید خواهم شد و شما اسم کوچه را به نام من تغییر خواهید داد!
ولی همه می خندیدند و حرفش را باور نمیکردند!!
ولی همهدیدند که آن روز فرا رسید
و
همانطور شد که میگفت…
#شهید_مدافع_حرم?
#شهید_حاج_عبدالرحیم_فیروزآبادی
دبیر ادبیاتی می گفت:
دبیر ادبیاتی می گفت:
این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام!! سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد… یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .
همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم…. و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد… وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند….. وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم
یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که مجنون از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته….. خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند…. ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند….
نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
کمک به همنوع برایشان بی اهمیت،
مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است…. امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود…
برای نابودی تمدن سه چیز را باید منهدم کرد
اول خانواده
دوم نظام آموزشی
و سوم الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست.
برای دومی منزلت معلم.
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها…