حضرت علّامه طباطبایی (ره):
حضرت علّامه طباطبایی (ره):
کسی که می خواهد اهل معرفت شود ، باید معاشرتش را مخصوصاً با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند.
از معاشرت های بی فایده و بی مغز تا می توانید اجتناب کنید.
حضرت علّامه طباطبایی (ره):
حضرت علّامه طباطبایی (ره):
کسی که می خواهد اهل معرفت شود ، باید معاشرتش را مخصوصاً با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند.
از معاشرت های بی فایده و بی مغز تا می توانید اجتناب کنید.
ریشه ی گره های بسته ی زندگی.
ریشه ی گره های بسته ی زندگی.
استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضا بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، پرونده به اندازه ای مهم شده بود که به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.
بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود، پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی!؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم، ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط.
?هزار و یک حکایت اخلاقی
ریشه ی گره های بسته ی زندگی.
ریشه ی گره های بسته ی زندگی.
استاد فاطمی نیا از شخصی نقل می کردند: من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضا بسیار مهم می آمد و ما در آنجا قرار می دادیم، یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید، چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است، هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملا ناامید شده بودم، پرونده به اندازه ای مهم شده بود که به بنده خبر دادند چون شما مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی سنگین مانند حبس ابد در مورد شما اجرا می شود.
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی دادند که انجام بده، همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم، دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا! مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است، حل می شود.
بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات به طرف ایشان دویدم و گفتم: آقا جان به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود، پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی!؟ حالتی بهت زده و متعجب داشتم، ایشان فرمودند: چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟! تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم، خواهرم همراه چند فرزند رنج دیده اش در را باز کرد ، متوجه شد من هستم، گفت: چطور شده بعد از چهار سال آمده ای؟! گفتم: خواهر از من راضی باش و بچه هایت را از من راضی کن، رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم، فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط.
?هزار و یک حکایت اخلاقی
آیة الله سعادت پرور
✅آیة الله سعادت پرور
اى عزيز من! از بيدارى شب غفلت مكن، و هم چنين از تضرّع و زارى كه بهترين معين و مقرّب سالك است.
اى عزيز من! مراعات نشاط را در تمام اعمال بكن كه عمل بى نشاط معلوم نيست نتيجه اى براى سالك داشته باشد، ولى اين را هم بايد دانست كه شيطان ملاحظه نكند و بگويد: نشاط ندارى؛ زيرا گاه مى شود در اوّل عمل نشاط ندارى و چون داخل عمل شوى، نشاط حاصل شود.
?رسائل عرفانى
#عیب_جویی_ممنوع
#عیب_جویی_ممنوع
ابو برده می گوید:
در محضر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و نماز جماعت را به امامت آن حضرت خواندیم، حضرت پس از پایان نماز با عجله برخاست و خود را به در مسجد رسانید، دست خود را بر چهار چوب آن گذاشت و با صدای بلند فرمود:
ای کسانی که با زبان اظهار اسلام می کنید، ولی ایمان در قلب شما راه نیافته، از عیبجویی و ذکر بدی مومنان بپرهیزید،
فانه من تتبع عورات المومنین تتبع الله عوراته و من تتبع الله عورانه فضحه ولو فی جوف بیته؛
زیرا هر کس در صدد عیبجویی مومنان باشد، خداوند عیوب او را دنبال کند
هر کس را خدا عیب جویی کند، او را رسوا گرداند، اگر چه (عیب او) در کنج خانه و پنهانی باشد
?داستانهای بحارالانوار ج۸