امام موسی کاظم:
✨امام موسی کاظم:
?علومی را که مردم به آن نیاز دارند در چهار چیز یافتم :
✨اول اینکه خدای خودت را بشناسی.
✨بشناسی که خداوند با تو چه کار کرده است.
✨بشناسی که خداوند چه چیزی از تو می خواهد.
✨و بشناسی که چه چیزی تو را از دینت خارج می کند?
?✨سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.
✨?سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.
...
آقای مرتضی لطیفی اولین تشرف پدر بزرگوارشان مرحوم حاج قدرت الله لطیفی نسب خدمت حضرت حجت بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف را این گونه بازگو میکنند:
مدتی گذشت تا ایشان به هوای مولای خود حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام رهسپار مشهد مقدس شدند و در مدرسه حاج حسن به ادامه تحصیل و طی طریق و سیر وسلوک در راستای محبت و عشق و انتظار و تهذیب نفس همت گماردند . در حالی که تمام هم و غمشان مولای غایب و انتظار ظهور آن حضرت بود. بالاخره در آخرین سال اقامت ایشان در آن شهر مقدس که قرین سرمای سخت زمستان و بارش فراوان برف بود، به فقر مادی که خود از برخی امتحانات مومنان راستین و رهروان توحید است دچار می شوند. به حدی که حتی برای خوردن چیزی نداشتند «و لنبلونکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین»1 و با توسل به امام رئوف علی ابن موسی الرضا علیه السلام سه روز پی در پی فقط با آب روزه گرفتند. از ایشان اینگونه نقل شده: در غروب روز سوم که از زیارت حرم ثامن الحجج بر می گشتم دیگردر خود توان حرکت نیافتم، خود را کشان کشان به مدرسه رسانده و به سختی به حجره سرد خود در طبقه فوقانی مدرسه داخل شدم و در روی پوست تختی که داشتم دراز کشیدم . نمی دانم چند ساعت گذشت که متوجه دق الباب شدم . در خود نیرویی یافتم، از جا برخاستم و پرسیدم کیست؟ جواب آمد میهمان .عرض کردم:
میهمان حبیب خداست درب را گشودند و کلید برق را که در درگاهی بود زدند.
ناگاه با جمال عالم افروز قطب عالم امکان امام عصر ارواحنا فداه مواجه شدم که همراه شخص دیگری به حجره من تشریف آوردند و روی پوست تخت من جلوس نمودند. آنگاه فرمودند:
میهمان شما می شویم به شرط آنکه خودمان غذا بیاوریم . به سمع طاعت پذیرفتم و آن بزرگوار به ملازم خود فرمودند که در پی غذا برود. آنگاه خود با من به صحبت مشغول شدند و مطالب و اسراری فرمودند و از آن جمله به یاد دارم که فرمودند
در این تنگدستی و عسرت چرا از نماز جعفر طیار که کبریت احمر و اکسیر اعظم است غفلت کردی و مطالب و اسراری را بازگشودند و عنایات خاص و ویژه ای فرمودند.
همین تشرف دست مایه عنایات خاص و کمالات نفسانی و کسب معالم بسیار از وجود مبارک صاحب العصر و الزمان گردید. پس از مدتی آن شخص باز گردید و سفره را گشود که در آن یک سینی نان و کباب و مقداری خرما بود که ابتدا بدان افطار کردیم و آنگاه مشغول تناول غذا شدیم، طعامی که زبان از وصف آن عاجز بود.
زمان وداع فرا رسید. حضرت توصیه فرمودند که : اولا به عزم تاسیس مدرسه اسلامی رهسپار تهران شود و ثانیا از این غذا نباید به کسی بدهی الا آن که فردا آقا میرزا مهدی غروی اصفهانی میهمان شما می شود . به ایشان بدهید و یک مشت پول خورد از جیب مبارک شان به من دادند و من دو دستی گرفته و زیر پوست تخت ریختم و فرمودند : از این مصرف کن، اما هیچ گاه آن را نشمار. و حضرت قدوم مبارک از حجره من بیرون گذاشتند و من با دیده مشتاق مولای خود را بدرقه کردم.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
فردا صبح که شد دیدم مرحوم آیة الله میرزا مهدی اصفهانی رضوان الله علیه به حجره من تشریف آورده و بعد از مصافحه و معانقه مرا تحمید و تمجید نمودند و من هم از آن غذا به ایشان دادم و بعد فرمودند: از آن پولها هم یک عدد 2 قرانی به من بدهید. من دادم و ایشان مبلغ 20 تومان به من دادند.
...
آقای مرتضی لطیفی اولین تشرف پدر بزرگوارشان مرحوم حاج قدرت الله لطیفی نسب خدمت حضرت حجت بن الحسن عج الله تعالی فرجه الشریف را این گونه بازگو میکنند:
مدتی گذشت تا ایشان به هوای مولای خود حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام رهسپار مشهد مقدس شدند و در مدرسه حاج حسن به ادامه تحصیل و طی طریق و سیر وسلوک در راستای محبت و عشق و انتظار و تهذیب نفس همت گماردند . در حالی که تمام هم و غمشان مولای غایب و انتظار ظهور آن حضرت بود. بالاخره در آخرین سال اقامت ایشان در آن شهر مقدس که قرین سرمای سخت زمستان و بارش فراوان برف بود، به فقر مادی که خود از برخی امتحانات مومنان راستین و رهروان توحید است دچار می شوند. به حدی که حتی برای خوردن چیزی نداشتند «و لنبلونکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات و بشر الصابرین»1 و با توسل به امام رئوف علی ابن موسی الرضا علیه السلام سه روز پی در پی فقط با آب روزه گرفتند. از ایشان اینگونه نقل شده: در غروب روز سوم که از زیارت حرم ثامن الحجج بر می گشتم دیگردر خود توان حرکت نیافتم، خود را کشان کشان به مدرسه رسانده و به سختی به حجره سرد خود در طبقه فوقانی مدرسه داخل شدم و در روی پوست تختی که داشتم دراز کشیدم . نمی دانم چند ساعت گذشت که متوجه دق الباب شدم . در خود نیرویی یافتم، از جا برخاستم و پرسیدم کیست؟ جواب آمد میهمان .عرض کردم:
میهمان حبیب خداست درب را گشودند و کلید برق را که در درگاهی بود زدند.
ناگاه با جمال عالم افروز قطب عالم امکان امام عصر ارواحنا فداه مواجه شدم که همراه شخص دیگری به حجره من تشریف آوردند و روی پوست تخت من جلوس نمودند. آنگاه فرمودند:
میهمان شما می شویم به شرط آنکه خودمان غذا بیاوریم . به سمع طاعت پذیرفتم و آن بزرگوار به ملازم خود فرمودند که در پی غذا برود. آنگاه خود با من به صحبت مشغول شدند و مطالب و اسراری فرمودند و از آن جمله به یاد دارم که فرمودند
در این تنگدستی و عسرت چرا از نماز جعفر طیار که کبریت احمر و اکسیر اعظم است غفلت کردی و مطالب و اسراری را بازگشودند و عنایات خاص و ویژه ای فرمودند.
همین تشرف دست مایه عنایات خاص و کمالات نفسانی و کسب معالم بسیار از وجود مبارک صاحب العصر و الزمان گردید. پس از مدتی آن شخص باز گردید و سفره را گشود که در آن یک سینی نان و کباب و مقداری خرما بود که ابتدا بدان افطار کردیم و آنگاه مشغول تناول غذا شدیم، طعامی که زبان از وصف آن عاجز بود.
زمان وداع فرا رسید. حضرت توصیه فرمودند که : اولا به عزم تاسیس مدرسه اسلامی رهسپار تهران شود و ثانیا از این غذا نباید به کسی بدهی الا آن که فردا آقا میرزا مهدی غروی اصفهانی میهمان شما می شود . به ایشان بدهید و یک مشت پول خورد از جیب مبارک شان به من دادند و من دو دستی گرفته و زیر پوست تخت ریختم و فرمودند : از این مصرف کن، اما هیچ گاه آن را نشمار. و حضرت قدوم مبارک از حجره من بیرون گذاشتند و من با دیده مشتاق مولای خود را بدرقه کردم.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
فردا صبح که شد دیدم مرحوم آیة الله میرزا مهدی اصفهانی رضوان الله علیه به حجره من تشریف آورده و بعد از مصافحه و معانقه مرا تحمید و تمجید نمودند و من هم از آن غذا به ایشان دادم و بعد فرمودند: از آن پولها هم یک عدد 2 قرانی به من بدهید. من دادم و ایشان مبلغ 20 تومان به من دادند.
زیبایی زمین به انسان است؛ کدام انسان ؟؟؟
? حضرت علی (ع):
? زیبایی زمین به انسان
?زیبایی انسان به عقل
? زیبایی عقل به ایمان
?زیبایی ایمان به عمل
? زیبایی عمل به اخلاص
? زیبایی اخلاص به دعا
? و زیبایی دعا به صلوات
?میفرمایند زیبایی زمین به انسان است؛
کدام انسان ؟؟؟
?? محمد و آل محمد(ص) ??
?برمحمد وآل محمد صلوت?
#زیارت_اباعبدالله=#زیارت_خدا_در_عرش
#زیارت_اباعبدالله=#زیارت_خدا_در_عرش
امام صادق به یکی از شاگردانش فرمودند: یا مفضل!
میخوای با تمام ملائکه مصافحه کنی؟ شب جمعه برو کربلا
میخوای با تمام انبیا مصافحه کنی؟ شب جمعه برو کربلا
میخوای با علی و اولاد علی مصافحه کنی؟ پس شب جمعه بروکربلا
مفضل! میخوای “خدا” را زیارت کنی؟ پس شب جمعه برو کربلا
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ الْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ [فِی] عَرْشِهِ.
کسى که حضرت امام حسین علیه السّلام را زیارت کند مثل کسى است که در عرش خدا را زیارت کرده و او را در اعلى علیّین قرار مى دهند
#زیارت_اباعبدالله=#زیارت_خدا_در_عرش
#زیارت_اباعبدالله=#زیارت_خدا_در_عرش
امام صادق به یکی از شاگردانش فرمودند: یا مفضل!
میخوای با تمام ملائکه مصافحه کنی؟ شب جمعه برو کربلا
میخوای با تمام انبیا مصافحه کنی؟ شب جمعه برو کربلا
میخوای با علی و اولاد علی مصافحه کنی؟ پس شب جمعه بروکربلا
مفضل! میخوای “خدا” را زیارت کنی؟ پس شب جمعه برو کربلا
عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع بِشَطِّ الْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ [فِی] عَرْشِهِ.
کسى که حضرت امام حسین علیه السّلام را زیارت کند مثل کسى است که در عرش خدا را زیارت کرده و او را در اعلى علیّین قرار مى دهند