آیت الله مبشر کاشانی:
آیت الله مبشر کاشانی:
یکی از مریدان ایت الله کشمیری، حدوداً 17 سال، بچهدار نمیشد. خدمت آیتالله کشمیری، عرض کرد که دعا کنید خداوند متعال به من فرزندی عطا فرماید، آقای کشمیری فرمود: «ان شاءالله» به زودی، خداوند متعال به شما پسری عطاء میفرماید. طولی نکشید که همسرش باردار شد و بعد از چند ماه، سونوگرافی گرفت. گفتند: «فرزند شما دختر است». آقای مهدوی تعجب کرد که دعا و پیشگویی آقای کشمیری، در اصل فرزندارشدن، درست بود؛ ولی نوع فرزند معکوس شد. لذا به تهران رفت، مجدداً همسرش آزمایش داد و گفتند: «فرزند شما دختر است».
خدمت آیتالله کشمیری آمد و عرض کرد: «اگر بچه به دنیا آمد؛ اسمش را چی بگذارم»، آقا فرمود: «علی». با شنیدن این پاسخ فهمید، پیشگویی و نظر آقای کشمیری، تغییر نکرده است. مجدداً به تهران رفت و به دکتر گفت: «دستگاه شما اشتباه کرده است، فرزند من پسر است».
دکتر میگوید: «دستگاههای ما دقیق است، شما از کجا میگویی که پسر است؟» پیشگویی آیتالله کشمیری را برای دکتر نقل میکند،
دکتر میگوید: «دستگاههای امروزه، آن قدر دقیق است که انسان را از این پیشگوییها، بینیاز میکند و حتماً پیشگویی این آقا، اشتباه است. دوست دارم زایمان خانمت در بیمارستان ما باشد که بدانی دستگاه سنوگرافی ما دقیقتر پیشگویی میکند یا آن عالِم! زمان زایمان، همسرش را به همآنجا میبرد، وقتی بچه به دنیا میآید؛ میبینند پسر است. دکتر تعجب میکند و میگوید:
«این آقا کیست که دید باطنی او از تمام دستگاههای ما قویتر و دقیقتر است؟ و اظهار تمایل به دیدن آیتالله کشمیری میکند».
? این شرح بی نهایت:خاطرات عرفانی حضرت آیت الله مبشرکاشانی
جداکردن بچه ها ازمادر
جداکردن بچه ها ازمادر
حکایتی دربین آشنایان مشهوراست که چون بسیار آموزنده وعبرت انگیز است،دراینجانقل میکنیم.
یکی از روزها به ملاقات صاحب قصه رفته بودم،ازاو خواستم تا اصل داستان رااز زبان خودش برایم بازگو کند،اومیگفت:
درسالهای اولیه ی ازدواجم ،باهمسرم زندگی بسیار آرام وبا محبتی داشتیم،خداوند دوفرزند یکی پسر ویک دختر به ما مرحمت فرموده بود آنقدررابطه ی صمیمی ما دربین فامیل ملموس بود که همه به سوخی ما رالیلی ومجنون میخواندند.
من جایی استخدام شده بودم که فاصله خانه تا آنجا حدود ده کیلومتربود،یک روز از روزها که به خانه آمدم،همسرم گفت:
گربه ای در گوشه ی حیاط پشت وسایل آمده وتعدادی بچه گربه به دنیا آورده وپاکی وتمیزی خانه رامختل کرده است،فرداکه به سر کار رفتی،گربه هارابا خودببر وآنجا رها کن.
فردا صبح که آماده ی حرکت شدم،دیدم گونی کوچکی به من داد وگفت: داخل این گونی همان گربه ها هستند.
بدون توجه وخیلی عادی من آنها راباخودم بردم ونزدیکی محل کارم آزادشان کردم.طبق روال بعدظهروقتی به خانه آمدم، صدای گربه ای شنیدم که بسیار سوزناک ناله میکرد.
وقتی وارد خانه شدم ودرمورد صدا سوال کردم،همسرم گفت:
از صبح که تو رفتی بعد از ساعتی این گربه که مادر آن بچه گربه هاست آمده است ویکسره همینطور ناله میکند.
آرامش خانه کاملا بهم خورده بود،همگی ناراحت شده بودیم واز کارمان اظهار ندامت می کردیم ،اما دیگر کار از کارگذشته بودواقدامی نمیشد انجام داد
چون بچه گربه ها چندین ساعت بود که رها شده بودندو کسی جرات نزدیک شدن به مادر گربه ها رانداشت.
خلاصه برایتان بگویم،از همان روز سکه برگشت وعجیب بین ما وخانواده اختلاف پیش می آمد،به حدی این درگیریها زیاد شدکه ناچار به طلاق متوسل شدم وازهم جداشدیم.
به هرحال همان طور که او باعث جداکردن بچه گربه ها ازمادرشان،ناله های آن گربه اثر کردو ازدو فرزند کوچکش جدا شد.
توصیه ی من به همه ی افراد این هست که درهمه کارهایشان مراقب باشندوبدانند که عالم حساب وکتابی داردوهرکاری که انجام میدهند،اثرمخصوص خودرادارد.
?پرهای صداقت:محمدلک علی آبادی
آیت الله مبشر کاشانی:
آیت الله مبشر کاشانی:
یکی از مریدان ایت الله کشمیری، حدوداً 17 سال، بچهدار نمیشد. خدمت آیتالله کشمیری، عرض کرد که دعا کنید خداوند متعال به من فرزندی عطا فرماید، آقای کشمیری فرمود: «ان شاءالله» به زودی، خداوند متعال به شما پسری عطاء میفرماید. طولی نکشید که همسرش باردار شد و بعد از چند ماه، سونوگرافی گرفت. گفتند: «فرزند شما دختر است». آقای مهدوی تعجب کرد که دعا و پیشگویی آقای کشمیری، در اصل فرزندارشدن، درست بود؛ ولی نوع فرزند معکوس شد. لذا به تهران رفت، مجدداً همسرش آزمایش داد و گفتند: «فرزند شما دختر است».
خدمت آیتالله کشمیری آمد و عرض کرد: «اگر بچه به دنیا آمد؛ اسمش را چی بگذارم»، آقا فرمود: «علی». با شنیدن این پاسخ فهمید، پیشگویی و نظر آقای کشمیری، تغییر نکرده است. مجدداً به تهران رفت و به دکتر گفت: «دستگاه شما اشتباه کرده است، فرزند من پسر است».
دکتر میگوید: «دستگاههای ما دقیق است، شما از کجا میگویی که پسر است؟» پیشگویی آیتالله کشمیری را برای دکتر نقل میکند،
دکتر میگوید: «دستگاههای امروزه، آن قدر دقیق است که انسان را از این پیشگوییها، بینیاز میکند و حتماً پیشگویی این آقا، اشتباه است. دوست دارم زایمان خانمت در بیمارستان ما باشد که بدانی دستگاه سنوگرافی ما دقیقتر پیشگویی میکند یا آن عالِم! زمان زایمان، همسرش را به همآنجا میبرد، وقتی بچه به دنیا میآید؛ میبینند پسر است. دکتر تعجب میکند و میگوید:
«این آقا کیست که دید باطنی او از تمام دستگاههای ما قویتر و دقیقتر است؟ و اظهار تمایل به دیدن آیتالله کشمیری میکند».
? این شرح بی نهایت:خاطرات عرفانی حضرت آیت الله مبشرکاشانی
جداکردن بچه ها ازمادر
جداکردن بچه ها ازمادر
حکایتی دربین آشنایان مشهوراست که چون بسیار آموزنده وعبرت انگیز است،دراینجانقل میکنیم.
یکی از روزها به ملاقات صاحب قصه رفته بودم،ازاو خواستم تا اصل داستان رااز زبان خودش برایم بازگو کند،اومیگفت:
درسالهای اولیه ی ازدواجم ،باهمسرم زندگی بسیار آرام وبا محبتی داشتیم،خداوند دوفرزند یکی پسر ویک دختر به ما مرحمت فرموده بود آنقدررابطه ی صمیمی ما دربین فامیل ملموس بود که همه به سوخی ما رالیلی ومجنون میخواندند.
من جایی استخدام شده بودم که فاصله خانه تا آنجا حدود ده کیلومتربود،یک روز از روزها که به خانه آمدم،همسرم گفت:
گربه ای در گوشه ی حیاط پشت وسایل آمده وتعدادی بچه گربه به دنیا آورده وپاکی وتمیزی خانه رامختل کرده است،فرداکه به سر کار رفتی،گربه هارابا خودببر وآنجا رها کن.
فردا صبح که آماده ی حرکت شدم،دیدم گونی کوچکی به من داد وگفت: داخل این گونی همان گربه ها هستند.
بدون توجه وخیلی عادی من آنها راباخودم بردم ونزدیکی محل کارم آزادشان کردم.طبق روال بعدظهروقتی به خانه آمدم، صدای گربه ای شنیدم که بسیار سوزناک ناله میکرد.
وقتی وارد خانه شدم ودرمورد صدا سوال کردم،همسرم گفت:
از صبح که تو رفتی بعد از ساعتی این گربه که مادر آن بچه گربه هاست آمده است ویکسره همینطور ناله میکند.
آرامش خانه کاملا بهم خورده بود،همگی ناراحت شده بودیم واز کارمان اظهار ندامت می کردیم ،اما دیگر کار از کارگذشته بودواقدامی نمیشد انجام داد
چون بچه گربه ها چندین ساعت بود که رها شده بودندو کسی جرات نزدیک شدن به مادر گربه ها رانداشت.
خلاصه برایتان بگویم،از همان روز سکه برگشت وعجیب بین ما وخانواده اختلاف پیش می آمد،به حدی این درگیریها زیاد شدکه ناچار به طلاق متوسل شدم وازهم جداشدیم.
به هرحال همان طور که او باعث جداکردن بچه گربه ها ازمادرشان،ناله های آن گربه اثر کردو ازدو فرزند کوچکش جدا شد.
توصیه ی من به همه ی افراد این هست که درهمه کارهایشان مراقب باشندوبدانند که عالم حساب وکتابی داردوهرکاری که انجام میدهند،اثرمخصوص خودرادارد.
?پرهای صداقت:محمدلک علی آبادی
نهج البلاغه حکمت 105
بعضی وقتها زرق و برق خانهها، ماشینها، میزها و … چنان چشم ما را میگیرد که آرزوی رسیدن به آن در سرمان پرورش مییابد، در حالی که خوشبخت واقعی فرد دیگریست:
از نوف بكالی نقل شد: در یكی از شبها امام را دیدم برای عبادت از بستر برخواست، نگاهی به ستارگان افكند،
و به من فرمود: خوابی! یا بیدار؟
گفتم بیدارم
فرمود: ای نوف! خوشا به حال آنان كه از دنیا چشم پوشیدند، و دل به آخرت بستند،
آنان مردمی هستند كه زمین را تخت، خاك را بستر، آب را عطر، و قرآن را پوشش زیرین، و دعا را لباس رویین خود قرار دادند،
سپس دنیا را همانند عیسی مسیح (ع)وانهادند.
نهج البلاغه حکمت 105
خطر سلامتی و آسایش
?خطر سلامتی و آسایش
«آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟
? بهلول گفت : خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم ، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه ، از یاد خدا غافل می مانم.
?خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»
?لطیفه و حکایت بهلول ، ص 76