#یه_سلام_دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر #حــــرمه
? #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه ?
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره ??
? امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ?
#یه_سلام_دوباره براے کسایے که قلبشون کبوتر #حــــرمه
? #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه ?
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره ??
? امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ ?
آیــت الله اراڪـــــی(ره):
ツ
?آیــت الله اراڪـــــی(ره):
هر وقت مشڪلی پیدا میکنم یڪ
تسبیح #صلوات هدیه ۱۴ معـصوم
علیه السلام میڪنم مشڪل حــل
می شـــــود.
آیــت الله اراڪـــــی(ره):
ツ
?آیــت الله اراڪـــــی(ره):
هر وقت مشڪلی پیدا میکنم یڪ
تسبیح #صلوات هدیه ۱۴ معـصوم
علیه السلام میڪنم مشڪل حــل
می شـــــود.
استاد پناهیان:
??استاد پناهیان:
??فقط راه رسیدن به خدا مستقیم است و انگار بقیه ی راه ها غیر مستقیم هستند.
✨برای رسیدن به ثروت باید انفاق کنی،
✨برای رسیدن به بزرگی باید کوچکی کنی،
✨برای رسیدن به راحتی باید سختی ها را تحمل کنی،
✨برای رسیدن به امنیت باید جهادکنی،
و
✨برای رسیدن به منافع خودت باید به فکر منافع دیگران باشی.
#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت نود و سوم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت نود و سوم
آخر ديماه ٩٢ بود….
خسته و خمير و بى خواب از دريافت خبر شهادت محمودرضا در شب قبل ، خودم را رسانده بودم تهران….
پدر هم رسيده بود .چه رسيدنى !!
جلسه اى براى تصميم گيرى در مورد جزئيات مراسم تشييع پيكر محمودرضا و تعيين محل دفن پيكر (تهران يا تبريز) با حضور فرماندهان مستقيم محمودرضا و نماينده ی آقا در نيروى قدس و چند تا از همسنگرها و آشناها در خانه ی پدر خانم محمودرضا برقرار بود….
موبايل پدر يكريز زنگ ميخورد….
مادر بود از تبريز ؛ نگران وضعيت محمودرضا بود كه در راه بازگشت از مأموريت از يكى از شهرهاى جنوب ، تصادف كرده بود و پايش شكسته بود….
يعنى اين طور گفته بوديم به مادر…!!
پدر ، مدام در جواب مادر می گفت آمده تهران محمودرضا را ديده و طورى نيست….
ولى از نگرانى مادر چيزى كم نمى شد….
بنده خدا پدر مستأصل شده بود….
بعد از جلسه آمديم توى كوچه ، پدر يک بار ديگر توى كوچه جواب تلفن مادر را داد .
بعد تلفنش را داد به من كه به مادر زنگ بزنم و به او اطمينان بدهم كه حال محمودرضا خوب است….
پدر معتقد بود حالا كه كسى پيش مادر نيست وقتش نيست كه خبر را به او بدهيم….
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….