آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت مرحوم شیخ جعفر اقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟
فرمودند:آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر.
آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت مرحوم شیخ جعفر اقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟
فرمودند:آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر.
آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
آقای محمد علی مجاهدی می فرمودند :
روزی در باغ آقای علیزاده واقع در پشت ایستگاه راه آهن مشهد، به خدمت مرحوم شیخ جعفر اقای مجتهدی شرفیاب شدم. آن روز حال بكاء شدیدی داشتند و لحظهای از گریستن باز نمیماندند.
گریه های بیاختیار ایشان را بارها دیده بودم و برای من چندان تازگی نداشت، ولی چیزی كه فكر مرا به سختی به خود مشغول میكرد استمرار این حالت گریه در آن روز بود.
در آن حالت استثنایی، نمیتوانستم علت گریههای پی در پی را از ایشان سئوال كنم، و آن ولی خدا را از حال خود منصرف سازم. ساعتی به همین منوال بی آن كه حرفی در میان ما رد و بدل شود.
همین كه ایشان برای چند لحظهای از گریستن باز ماندند، فرصت را غنیمت شمرده، پرسیدم:
علت این گریههای مستمر و بیاختیار شما چیست؟
فرمودند:آقاجان! روز عجیبی است! امروز در و دیوار گریه میكند! آسمان گریه میكند! زمین گریه میكند! این درختان باغ گریه میكنند! از آسمان و زمین غم می بارد! آیا اگر شما این صحنهها را میدیدید ساكت مینشستید؟!
من بی اختیار گریه میكنم و علت آن را به درستی نمیدانم، و بعد از چند لحظهای درنگ گفتند:
امروز شاید روز شهادت یكی از ائمه اطهار(ع ) باشد، قراین از این امر حكایت دارد!
مدتی گذشت و یكی از روحانیون به دیدن آقای مجتهدی آمد، از ایشان پرسیدم:
آیا امروز، روز شهادت است؟!
گفتند:
به روایتی امروز، روز شهادت حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) است!
هنگامی كه آقای مجتهدی سخن آن مرد روحانی را شنیدند، به سختی منقلب شدند و در حالی كه به شدت میگریستند گفتند:
قربان مظلومیشان بروم، این گریههای بیاختیار كه بیجهت نیست! آقا امام محمد باقر (علیه السلام) در كودكی در كربلا حضور داشتند و روز عاشورا صحنههای شهادت را یكی پس از دیگری به چشم خود دیدهاند، و تا آخر عمر برای مظلومیت جدشان حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) گریه كردهاند، این گریههای امروز اثر همان گریههاست و مسلماً امروز، روز شهادت آن بزرگوار است نه روز دیگر.
آیت الله محمدباقر تحریری
آیت الله محمدباقر تحریری
#سوال
کثرت صلوات و هدیه به محضر امام زمان علیه السلام چه آثاری دارد؟
آیا جهت تشرف به حضور مبارک امام زمان علیه السلام در عالم رویا تاثیری دارد؟
#پاسخ_استاد:
با ذکر صلوات، و ساطت ائمه علیهم السلام را در رسیدن به کمالات معنوی و برآورده شدن حوائج دنیوی از محضر پروردگار متعال مسالت می نمائیم. ممکن است یکی از آثار آن، توفیق تشرف باشد به شرطی که آمادگی های لازم دیگر جهت تشرف فراهم باشد.
آیت الله محمدباقر تحریری
آیت الله محمدباقر تحریری
#سوال
کثرت صلوات و هدیه به محضر امام زمان علیه السلام چه آثاری دارد؟
آیا جهت تشرف به حضور مبارک امام زمان علیه السلام در عالم رویا تاثیری دارد؟
#پاسخ_استاد:
با ذکر صلوات، و ساطت ائمه علیهم السلام را در رسیدن به کمالات معنوی و برآورده شدن حوائج دنیوی از محضر پروردگار متعال مسالت می نمائیم. ممکن است یکی از آثار آن، توفیق تشرف باشد به شرطی که آمادگی های لازم دیگر جهت تشرف فراهم باشد.
#تأثیر_محبت_به_اهلبیت_علیهم_السلام
#تأثیر_محبت_به_اهلبیت_علیهم_السلام
بريد بن معاويه ميگويد: در نزد حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام بودم كه مردى از اهل خراسان كه پياده از آنجا حركت نموده بود بر حضرت داخل شد و پاهاى خود را بيرون آورده نشان داد كه همه شكافته و پاره پاره شده بود.
عرض كرد: «يابن رسول الله! به خدا سوگند كه انگيزه حركت من از خراسان تا اينجا جز محبّت شما اهل بيت نبوده است.»
حضرت فرمودند: «به خدا سوگند اگر پاره سنگى ما را دوست داشته باشد، خدا او را با ما محشور گرداند؛ و مگر حقيقت دين غير از محبّت چيز ديگرى است؟»
? «رسالۀ مودّت» ص ۵۹