#دلنوشته_های_یک_طلبه
سلام . ارادت
خب خیلی طبیعیه که ما فقط حرف بزنیم. چون دانش و هنرمون جوری هست که به درد پایین آوردن قیمت ها و مشکلات معیشتی و کنترل تورم و … نمیخوره.
بلکه چیزایی که ما بلدیم بعلاوه خوب حرف زدنمون، کاربردهای خاص خودشو داره.
بنظرم وقتش رسیده خواسته ها و انتطاراتتون رو کمی منطقی تر و متعادل تر مطرح کنید و توقع حل همه مسائل اجرایی و مدیریتی از ما نداشته باشید.
همانطور که ما هم نباید توقع نظر کارشناسانه دینی از مثلا وزیر بهداشت داشته باشیم. چون اون بنده خدا به فرض باسواد بودن، سواد کار خودش رو داره و ما هم سواد کار خودمون!
حالا این که مطالبی که ما اخوندا بلدیم به درد کاهش تورم نمیخوره، به معنای به درد هیچ چیز دیگه هم نخوردن نیست.
بنظرم باید در انتخابات دقت کنید
وضع موجود، حاصل انتخابات هست
نه کارهای فرهنگی من و امثال من که به دون چشم داشت و حمایت حکومتی و رسانه ای، داریم کار میکنیم.
موفق باشید?
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
«یا صاحب الزمان(عج)»
«یا صاحب الزمان(عج)»
در گرمیِ سختِ ماهِ مرداد
بنموده ام از شما دمی یاد
تا آنکه دلِ شکسته ی من
گردد ز غمِ زمانه آزاد
در وقتِ گذر میانِ عالم
گر چشمِ شما به سویم افتاد
یاری بنما به من که هستم
محتاج و نیازمندِ امداد
مانندِ نهال،خم بگردم
بی حسِ شما به موسمِ باد
در راهِ شما قدم گذارم
گهگاه مثالِ طفل و نوزاد
با حسِ حضورِ جانفزایت
هر جمعه سحر دلم شود شاد
ای یار بیا و دولتت را
بنما به حریمِ عشق ایجاد
عباس کامیارمهر
شهوت پنهان
شهوت پنهان
?یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم،
پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.
درراه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت :
برو و به خانواده ات بده.
به طرف خانه به راه افتادم …
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت :
این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم .
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است…
گفتم: سبحان الله… از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد، و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است، پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده…
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم،
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد.
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند ، و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند …
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند،
کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد…
سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه “شهوت پنهانی” وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم…
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده …
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت :
نجات یافت .
? خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد،
پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه وصرفا برای الله تعالی انجام دهیم
مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است.
ن والقلم و ما یسطرون
ن والقلم و ما یسطرون
خبرنگار تنها یک واژه نیست، بلکه راهی است خیلی دور که نزدیک می نماید؛ آری خبرنگاری می تواند سفر به عالم معنا باشد .
شایدم یک جاده پر فراز و نشیب با مقصدی دلپذیر که اندیشیدن به غایت از سختی های راه می کاهد!
جریان سازی از ویژگی های بارز #خبرنگاری است؛ همچون رودخانه ی پر جوش و خروش که سرانجام به اقیانوس حقیقت می رسد!
#خبرنگاری؛ چشم و گوش بینا داشتن است از همین روی هیچ خبرنگاری را نمی توانید پیدا کنید که نسبت به مسائل اطرافش و آنچه که از درد ها و بی عدالتی ها می بیند و می شنود بی تفاوت باشد و ….!
خبرنگار چشم بینای جامعه است اگر قلم را معامله کند یا فریب بخورد جامعه را به تباهی می کشد.
فرا رسیدن ۱۷مرداد #روزخبرنگار که با نام نامی #شهیدصارمی بنیان نهاده شده را به همه تلاشگران، متعهدان و دلسوزان و پیشکسوتان و حق گویان عرصه خبر و رسانه تبریک عرض می نماییم.
اعمالی که باعث خوشحالی اموات میشود
✨﷽✨
?اعمالی که باعث خوشحالی اموات میشود
✍️با توجه به اینکه اموات دستشان از اعمال خیر کوتاه است؛ به احسان و دعاى فرزندان و خویشان و دوستان مؤمن خود، نیازمندند. مرحوم «علاّمه مجلسى» مى فرماید: دعا کردن براى اموات در نماز شب و بعد از نمازهاى فریضه و همچنین یاد آنها در مکان هاى زیارتى خوب است و براى پدر و مادر باید بیشتر دعا کرد و اعمال خیر براى آنان بجاآورد.
همچنین مى فرماید: «در حدیث صحیحى آمده است که امام صادق(ع) در هر شب براى فرزند خود و در هر روز، براى پدر و مادر خود، دو رکعت نماز مى خواندند (و به روح آنان هدیه مى کردند) در رکعت اوّل سوره «انّا انزلناه» و در رکعت دوم سوره «کوثر» را مى خواندند».
?امام صادق(ع) فرمودند: ثواب اعمال خیر، براى کسى که براى مردگان انجام مى دهد، براى او و براى آن مرده، هر دو نوشته مى شود.
?اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ
?و المُسلِمینَ وَالمُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَالاَموَاتِ
?:برگرفته ازبحارالانوار و مفاتیح الجنان
امام باقر(علیه السلام):
✍️امام باقر(علیه السلام):
افزایش نعمت از جانب خدا قطع نمی شود مگر آنگاه که شکرگزاری از طرف بنده قطع شود.
?بحار، ج۷۱، ص۵۶