فاطمه_سلام الله علیها_شفاعت_کننده_گنهکاران
???فاطمه_سلام الله علیها_شفاعت_کننده_گنهکاران
?روزی امام علی (علیه السلام) محضر مبارک رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) آمدند و حضرت زهرا (سلام الله علیها) را خواستگاری کردند، وقتی بحث مهریه شد حضرت علی (علیه السلام) عرض کرد: دارایی من از مال دنیا یک زره و شمشیر و اسب است.
حضرت فرمودند: شمشیر لازمه یک مرد است ولی می توانی بقیه را بفروشی تا جهیزیه را تهیه کنی.
از آن پس مهریه حضرت زهرا (مهر السنه) مقدار پانصد سکه نقره تعیین شد که از نظر ارزش مالی بسیار کم بود.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) از روی خجالت تامل کردند، جبرئیل امین از طرف خداوند وحی بر پیامبر نازل کرد، (خداوند متعال فرمودند اگر فاطمه زهرا به این ازدواج راضی شود مهریه ایشان را من قبول می کنم، می تواند نصف گنهکاران امت پدرش را شفاعت کند) .
حضرت زهرا قبول نکردند، خداوند فرمودند: (به فاطمه بگویید، دو سوم از گنهکاران را شفاعت کند) ، باز حضرت زهرا (سلام الله علیها) قبول نکردند، خداوند فرمودند: (ببینید فاطمه به چه مقدار راضی می شود، حضرت زهرا عرض کرد: خداوندا، می خواهم همه گنهکاران امت پدرم را شفاعت کنم)، و خدای کریم و رحیم قبول نمودند.
✨?✨تمام شیعیان فدای چنین مادری…
از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که "علی" شدی?!
?از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که “علی” شدی?!
?حضرت فرمودند:
✨?✨إنّی کنتُ بوابّاً لقلبی؛
??? یعنی نگهبان دلم بودم!
معلی بن خیس می گوید:
معلی بن خیس می گوید:
در یکی از شب های بارانی، امام صادق علیه السلام از تاریکی شب استفاده کردند و تنها از منزل بیرون آمده، به طرف ظله بنی ساعده حرکت کردند. منهم با کمی فاصله آهسته به دنبال امام روان شدم.
ناگاه! متوجه شدم چیزی از دوش امام به زمین افتاد. در آن لحظه، آهسته صدای امام را شنیدم که فرمود: خدایا! آنچه را که بر زمین افتاد به من بازگردان.
جلو رفتم و سلام کردم. امام از صدایم، مرا شناخت و فرمود:
- معلی تو هستی؟
- بلی معلی هستم. فدایت شوم!
من پس از آنکه پاسخ امام علیه السلام را دادم، دقت کردم تا ببینم چه چیز بود که به زمین افتاد. دیدم مقداری نان بر روی زمین ریخته است. امام علیه السلام فرمود:
- معلی نانها را از روی زمین جمع کن و به من بده!
من آنها را جمع کردم و به امام دادم. کیسه بزرگی پر از نان بود طوری که یک نفر به سختی می توانست آن را به دوش بکشد.
معلی می گوید:
عرض کردم: اجازه بده این کیسه را به دوش بگیرم.
فرمود:
نه! خودم به این کار از تو سزاوار ترم، ولی همراه من بیا.
امام کیسه نان را به دوش کشید و راه افتادیم، تا به ظله بنی ساعده رسیدیم. گروهی از فقرا و بیچارگان که منزل و مسکن نداشتند در آنجا خوابیده بودند حتی یک نفر هم بیدار نبود.
حضرت در بالین هر کدام از آنها یک یا دو قرص نان گذاشت به طوریکه حتی یک نفر هم باقی نماند.
سپس برگشتیم، عرض کردم:
فدایت شوم! اینان که تو در این شب برایشان نان آوردی، آیا شیعه هستند و امامت شما را قبول دارند؟
امام علیه السلام فرمود:
- نه! ایشان معتقد به امامت من نیستند؛ اگر از شیعیان ما بودند بیشتر از این رسیدگی می کردم!
?داستانهای بحارالانوار ج۱
از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که "علی" شدی?!
?از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که “علی” شدی?!
?حضرت فرمودند:
✨?✨إنّی کنتُ بوابّاً لقلبی؛
??? یعنی نگهبان دلم بودم!
از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که "علی" شدی?!
?از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که “علی” شدی?!
?حضرت فرمودند:
✨?✨إنّی کنتُ بوابّاً لقلبی؛
??? یعنی نگهبان دلم بودم!
از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که "علی" شدی?!
?از امیرالمومنین پرسیده شد که چه کردی که “علی” شدی?!
?حضرت فرمودند:
✨?✨إنّی کنتُ بوابّاً لقلبی؛
??? یعنی نگهبان دلم بودم!