بسم الله الرحمن الرحیم
به نام آنکه گل را
خنده آموخت.
و بر جان شقایق
آتش افروخت.
به نام آن که
جان را زندگی داد.
طبیعت را به جان
پایندگی داد.
?بسم الله الرحمن الرحیم?
در انتظار مهـدی موعود (عج)
در انتظار مهـدی موعود (عج)
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
همه صدایش بزنید:
یابن الحســن!
یابن الحســن!…
قــربان تو شوم فقط میخــواهــم یک دفعه ببینمت.
حجة بن الحســن!
تا کــی در انتظارت بمانــم آقا جان!
میترســم بمیــرم و تو را نبینم. اگــر عاشق هستم تو عاشقــم کردی.
آقا جان!
اگــر دیوانه ام تو دیوانه ام کردی.
اگــر در به درم تو دربه درم کردی.
به مادرت فاطمــه(س) قسم هـــر کجا بروم
میگویـــم:
مهـــدی جان.
به مادرت زهـــرا (س) قسم به هــر کس میرســم
میگویـــم:
بگو مهـــدی جان.
آنقــدر صدایت میزنـــم تا جوابم بدهی آنقـــدر ناله میکنـــم تا جوابم بدهــی.
آنقــدر فریاد میزنــم تا جوابم بدهی.
آنقـــدر در خانه ات را میزنم تا در به رویم باز کنی.
به هـر روستـا و شهـری بروم میگویـم:
برویـم در خانه ی امام زمان (عج)
برویــم در خانه مهـــدی فاطمـــه (س) به هــر کس که برسم
میگویـــم:
بــی خود نشسته اید، بلند شوید برویــم در خانه اش را بزنیــم.
آقا جان!
آخه ما که غیــر از تو کسی را نداریم. ما که غیــر از تو پنــاهی نداریم.
حجة بن الحســن (عج)!
دشمن هایت زیاد شده اند.
پسر فاطمه! دوستانت را محاصره کرده اند.
این چهار تا شیعه هایت غریب شده اند.
شیعه هایت بی کس شده اند.
شیعه هایت بــی یاور شده اند.
هـــر کس از راه میــرسد به ما تو ســری میـــزند.
هــر کس از راه میرسد به سرمان میــزند.
آری کسی که صاحبش بالای ســرش نباشد، اذیتش می کنند. بگویــم یا نه؟
بگوییــم؟ کار به جایی رسیده که به ما میگوینــد:
اگــر شما آقا داشتید می آمــد.
خـــدایا!
دیگــر چقدر سرزنش بشنــویم؟
چقدر شماتت بشنــویم؟
خـــدایا!
کــی میشود پرده را کنــار بزنی و پسر فاطمــه بیرون بیــاید؟
کــی میشود آقا ظهــور کند و من هــم، سرم را بلند کنــم و بگویـــم:
دیدید آقایــم آمد. سینه ام را سپـــر کنم و بگویـــم:
دیدید اربابــم آمد.
خدایا!
برسان مهدی فاطمه را…
آی گــرفتارها!
آی متبلاها!
آی شیعه ها!
اماممان غریب است
مگر شیعه نباشیــد!
اگـــر شیعه هستید و عقیده به امام زمـــان (عج) دارید،
اگــر پایبند به حجة بن الحســـن (عج) هستید بگوییــد:
یابن الحســـن!
یابن الحســـن!….
ای مریض دارها!
آی مریض ها!
کســی را صدا بزنیــد
که اسمش شفاست.
همــه صدایش بزنیــد:
یابن الحســن!
یابن الحســن!…
دلنوشته:
درد و دل با امام زمان(عج)
دلنوشته ای برای مولایــم،
هــوای انتظار يار . . .
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در انتظار مهـدی موعود (عج)
در انتظار مهـدی موعود (عج)
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
همه صدایش بزنید:
یابن الحســن!
یابن الحســن!…
قــربان تو شوم فقط میخــواهــم یک دفعه ببینمت.
حجة بن الحســن!
تا کــی در انتظارت بمانــم آقا جان!
میترســم بمیــرم و تو را نبینم. اگــر عاشق هستم تو عاشقــم کردی.
آقا جان!
اگــر دیوانه ام تو دیوانه ام کردی.
اگــر در به درم تو دربه درم کردی.
به مادرت فاطمــه(س) قسم هـــر کجا بروم
میگویـــم:
مهـــدی جان.
به مادرت زهـــرا (س) قسم به هــر کس میرســم
میگویـــم:
بگو مهـــدی جان.
آنقــدر صدایت میزنـــم تا جوابم بدهی آنقـــدر ناله میکنـــم تا جوابم بدهــی.
آنقــدر فریاد میزنــم تا جوابم بدهی.
آنقـــدر در خانه ات را میزنم تا در به رویم باز کنی.
به هـر روستـا و شهـری بروم میگویـم:
برویـم در خانه ی امام زمان (عج)
برویــم در خانه مهـــدی فاطمـــه (س) به هــر کس که برسم
میگویـــم:
بــی خود نشسته اید، بلند شوید برویــم در خانه اش را بزنیــم.
آقا جان!
آخه ما که غیــر از تو کسی را نداریم. ما که غیــر از تو پنــاهی نداریم.
حجة بن الحســن (عج)!
دشمن هایت زیاد شده اند.
پسر فاطمه! دوستانت را محاصره کرده اند.
این چهار تا شیعه هایت غریب شده اند.
شیعه هایت بی کس شده اند.
شیعه هایت بــی یاور شده اند.
هـــر کس از راه میــرسد به ما تو ســری میـــزند.
هــر کس از راه میرسد به سرمان میــزند.
آری کسی که صاحبش بالای ســرش نباشد، اذیتش می کنند. بگویــم یا نه؟
بگوییــم؟ کار به جایی رسیده که به ما میگوینــد:
اگــر شما آقا داشتید می آمــد.
خـــدایا!
دیگــر چقدر سرزنش بشنــویم؟
چقدر شماتت بشنــویم؟
خـــدایا!
کــی میشود پرده را کنــار بزنی و پسر فاطمــه بیرون بیــاید؟
کــی میشود آقا ظهــور کند و من هــم، سرم را بلند کنــم و بگویـــم:
دیدید آقایــم آمد. سینه ام را سپـــر کنم و بگویـــم:
دیدید اربابــم آمد.
خدایا!
برسان مهدی فاطمه را…
آی گــرفتارها!
آی متبلاها!
آی شیعه ها!
اماممان غریب است
مگر شیعه نباشیــد!
اگـــر شیعه هستید و عقیده به امام زمـــان (عج) دارید،
اگــر پایبند به حجة بن الحســـن (عج) هستید بگوییــد:
یابن الحســـن!
یابن الحســـن!….
ای مریض دارها!
آی مریض ها!
کســی را صدا بزنیــد
که اسمش شفاست.
همــه صدایش بزنیــد:
یابن الحســن!
یابن الحســن!…
دلنوشته:
درد و دل با امام زمان(عج)
دلنوشته ای برای مولایــم،
هــوای انتظار يار . . .
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
همسفره شدن
?ساقیا بده جامی زان شراب روحانی???تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی?:
رضا ظفری:
✨?✨?
?✨?
✨?
?
#داستان
? همسفره شدن ?
☑️ شیخ اسد اللّه زنجانی فرمود: “این قضیه را ۱۲ نفر از بزرگان، از شخصی که در محضر سید بحرالعلوم بود، نقل کردند.
?آن شخص میگوید:
هنگامی که شیخ حسین نجفی، از زیارت بیت اللّه الحرام به نجف اشرف مراجعت کرد، بزرگان دین و علما، برای تبریک و تهنیت، به حضور او رسیدند و در منزل ایشان جمع شدند.
? سید بحر العلوم چون با آقا شیخ حسین، کمال رفاقت را داشت، در اثنای صحبت، روی مبارک خود را به طرف او گرداند و فرمود: “آقا شیخ حسین! تو، آن قدر سربلند گشته ای که باید با امام زمان هم کاسه و هم غذا شوی!”
? شیخ حالش دگرگون شد. حضّار مجلس، از شنیدن سخنش، اصل قضیه را از او پرسیدند. سید فرمود:” آقا شیخ حسین! آیا به یاد نداری که بعد از برگشت از حج در فلان منزل بودی، در خیمه خود نشسته و کاسه ای که در آن آبگوشت بود؛ برای ناهار خود آماده کرده بودی، ناگاه، از دامنه بیابان، جوانی خوش رو و خوشبو در لباس اعراب، وارد گردید و از غذای تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح عوالم امکان، حضرت مهدی بودند.
? میر مهر، پورسیدآقایی
? چه شود ز راه وفا اگر، نظری به جانب ما کنی…
❣️اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣️
?
همسفره شدن
?ساقیا بده جامی زان شراب روحانی???تا دمی بیاسایم زین حجاب جسمانی?:
رضا ظفری:
✨?✨?
?✨?
✨?
?
#داستان
? همسفره شدن ?
☑️ شیخ اسد اللّه زنجانی فرمود: “این قضیه را ۱۲ نفر از بزرگان، از شخصی که در محضر سید بحرالعلوم بود، نقل کردند.
?آن شخص میگوید:
هنگامی که شیخ حسین نجفی، از زیارت بیت اللّه الحرام به نجف اشرف مراجعت کرد، بزرگان دین و علما، برای تبریک و تهنیت، به حضور او رسیدند و در منزل ایشان جمع شدند.
? سید بحر العلوم چون با آقا شیخ حسین، کمال رفاقت را داشت، در اثنای صحبت، روی مبارک خود را به طرف او گرداند و فرمود: “آقا شیخ حسین! تو، آن قدر سربلند گشته ای که باید با امام زمان هم کاسه و هم غذا شوی!”
? شیخ حالش دگرگون شد. حضّار مجلس، از شنیدن سخنش، اصل قضیه را از او پرسیدند. سید فرمود:” آقا شیخ حسین! آیا به یاد نداری که بعد از برگشت از حج در فلان منزل بودی، در خیمه خود نشسته و کاسه ای که در آن آبگوشت بود؛ برای ناهار خود آماده کرده بودی، ناگاه، از دامنه بیابان، جوانی خوش رو و خوشبو در لباس اعراب، وارد گردید و از غذای تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح عوالم امکان، حضرت مهدی بودند.
? میر مهر، پورسیدآقایی
? چه شود ز راه وفا اگر، نظری به جانب ما کنی…
❣️اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣️
?
شهیدمهدی زین الدین:
? شهیدمهدی زین الدین:
??هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند.
شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات.
شادی روح شهدا صلوات
??????