#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
ای کاش که برگی از بهارت باشم
مانند کبوتران کنارت باشم
یک عمر تمام آرزویم این است
یا شاهچراغ کفش دارت باشم
#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
ای کاش که برگی از بهارت باشم
مانند کبوتران کنارت باشم
یک عمر تمام آرزویم این است
یا شاهچراغ کفش دارت باشم
#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
#روز_بزرگداشت_احمد_بن_موسی_شاهچراغ
ای کاش که برگی از بهارت باشم
مانند کبوتران کنارت باشم
یک عمر تمام آرزویم این است
یا شاهچراغ کفش دارت باشم
#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت پنجاه و هشتم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت پنجاه و هشتم
پایان هر روز که مى شد وَ هنوز گرد و غبار و دود و دمِ عملیات رو از سر و کول مون نشُسته بودیم ، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد….
میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه….
مى گفتم : دارم خاطرات م رو مى نویسم ، الآن مزاحمى….
مى خندید و مى گفت : خاطرات تو منم !
ویدئوها رو نشون بده….
مى گفت : این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم….
تو همه چى دقیق بود . مى گفت کاراى ما هم یه جور مستند سازیه….
تو همین اتاق ، رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد….
مى گفت : باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم….
سهیل کریمى !
حالا سهیل کریمى کیه و کجاست ، حسین نصرتى کجا ؟
حسین هم پروژه ى مستند من بود و هم پروژه ى عکس ممد….
حالا همه مون پروژه ى حسینیم . سوژه ى خنده ى حسین….
جیگرم بد جورى مى سوزه ، بد جورى…..
راوی : سهیل کریمی ، مستند ساز
#ادامه_دارد….
#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت پنجاه و هشتم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت پنجاه و هشتم
پایان هر روز که مى شد وَ هنوز گرد و غبار و دود و دمِ عملیات رو از سر و کول مون نشُسته بودیم ، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد….
میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه….
مى گفتم : دارم خاطرات م رو مى نویسم ، الآن مزاحمى….
مى خندید و مى گفت : خاطرات تو منم !
ویدئوها رو نشون بده….
مى گفت : این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم….
تو همه چى دقیق بود . مى گفت کاراى ما هم یه جور مستند سازیه….
تو همین اتاق ، رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد….
مى گفت : باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم….
سهیل کریمى !
حالا سهیل کریمى کیه و کجاست ، حسین نصرتى کجا ؟
حسین هم پروژه ى مستند من بود و هم پروژه ى عکس ممد….
حالا همه مون پروژه ى حسینیم . سوژه ى خنده ى حسین….
جیگرم بد جورى مى سوزه ، بد جورى…..
راوی : سهیل کریمی ، مستند ساز
#ادامه_دارد….
#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمودرضا_بیضائی قسمت پنجاه و هشتم
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت پنجاه و هشتم
پایان هر روز که مى شد وَ هنوز گرد و غبار و دود و دمِ عملیات رو از سر و کول مون نشُسته بودیم ، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد….
میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه….
مى گفتم : دارم خاطرات م رو مى نویسم ، الآن مزاحمى….
مى خندید و مى گفت : خاطرات تو منم !
ویدئوها رو نشون بده….
مى گفت : این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم….
تو همه چى دقیق بود . مى گفت کاراى ما هم یه جور مستند سازیه….
تو همین اتاق ، رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد….
مى گفت : باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم….
سهیل کریمى !
حالا سهیل کریمى کیه و کجاست ، حسین نصرتى کجا ؟
حسین هم پروژه ى مستند من بود و هم پروژه ى عکس ممد….
حالا همه مون پروژه ى حسینیم . سوژه ى خنده ى حسین….
جیگرم بد جورى مى سوزه ، بد جورى…..
راوی : سهیل کریمی ، مستند ساز
#ادامه_دارد….