#آیتاللهبهجت
ما به دُنیـــا آمده ایـــم
که با زندگی کـــردن ..
قیمَت پیــدا کنیم
نه اینکــه
به هر قیمتــی زندگی کُنـــیم !!
#آیتاللهبهجت ?
#آیتاللهبهجت
ما به دُنیـــا آمده ایـــم
که با زندگی کـــردن ..
قیمَت پیــدا کنیم
نه اینکــه
به هر قیمتــی زندگی کُنـــیم !!
#آیتاللهبهجت ?
#مبارزه_با_راحت_طلبی 2
#مبارزه_با_راحت_طلبی 2
? راحت طلبی از اولین خواسته های یه انسان هست.
?یه بچه زمانی که به دنیا میاد، قبل از اینکه دنبال لذّت باشه، دنبال راحتی هست.
? اولین کاری که میکنه اینه که تا میبینه گرسنش هست، احساس ناراحتی میکنه و صدای گریه ش بلند میشه!?
? راحت طلبی از …
#استاد_پناهیان
#مبارزه_با_راحت_طلبی 2
#مبارزه_با_راحت_طلبی 2
? راحت طلبی از اولین خواسته های یه انسان هست.
?یه بچه زمانی که به دنیا میاد، قبل از اینکه دنبال لذّت باشه، دنبال راحتی هست.
? اولین کاری که میکنه اینه که تا میبینه گرسنش هست، احساس ناراحتی میکنه و صدای گریه ش بلند میشه!?
? راحت طلبی از …
#استاد_پناهیان
زندگی عاشقانه ی مذهبی
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_دوازده
#خوش_ذوقی
وقتی برای خرید لباس عقد رفتیم، با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و نسبت به دوخت لباس دقیق بود.
حتی به خانم مزوندار گفت :
چینها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً خوب دوخته نشده!
فروشنده عذرخواهی کرد…
برای لباس عروس هم به آن جا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزوندار گفت : ببخشید لباس آماده نیست! گلهایش را نچسباندهام!
با تعجب علت را پرسیدیم ،
گفت : راستش همسر شما آن قدر حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلوی ایشان گلها را بچسبانم!
امین گفت :اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من خودم میچسبانم!
حدود ۸ ساعت آن جا بودیم و تمام گلهای لباس و دامن را و حتی نگینهای وسط گلها را خودش با حوصله و سلیقه ی تمام چسباند!
تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من بود و از ورودی تالار، چینهای دامن مرا مرتب میکرد!
واقعاً خودم مردِ به این جزئینگری که حساسیتهای همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم…
زندگی عاشقانه ی مذهبی
❤️زندگی عاشقانه ی مذهبی❤️
#شهید_امین_کریمی
#به_روایت_همسر
#قسمت_دوازده
#خوش_ذوقی
وقتی برای خرید لباس عقد رفتیم، با حساسیت زیادی انتخاب میکرد و نسبت به دوخت لباس دقیق بود.
حتی به خانم مزوندار گفت :
چینها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً خوب دوخته نشده!
فروشنده عذرخواهی کرد…
برای لباس عروس هم به آن جا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزوندار گفت : ببخشید لباس آماده نیست! گلهایش را نچسباندهام!
با تعجب علت را پرسیدیم ،
گفت : راستش همسر شما آن قدر حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلوی ایشان گلها را بچسبانم!
امین گفت :اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من خودم میچسبانم!
حدود ۸ ساعت آن جا بودیم و تمام گلهای لباس و دامن را و حتی نگینهای وسط گلها را خودش با حوصله و سلیقه ی تمام چسباند!
تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من بود و از ورودی تالار، چینهای دامن مرا مرتب میکرد!
واقعاً خودم مردِ به این جزئینگری که حساسیتهای همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم…