شبتون بخیر و آرام
خدایا
هر شب به آسمان نگاه می کنم
و می اندیشم
در این آرامش شب
چه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابند
خدای من تو آرام دلشان باش
?شبتون بخیر و آرام?
خاظره ای از شجاعت شهید:
? آخرین فیلم از شهید #مدافع_حرم مهدی صابری، فرمانده گروهان حصزت علی اکبر (ع) لشکر فاطمیون
ا▫️?▫️?▫️?▫️?▫️
ولادت:۱۳۶۸/۰۱/۱۴
شهادت:۱۳۹۴/۱۲/۰۹
? خاظره ای از شجاعت شهید:
▫️ در یکی از عملیات ها در شهر حلب در حالی که دشمن تکفیری با موشک های بسیار پیشرفته کورنت و تاو نسل 2 (اهدایی اسرائیلی ها و آمریکایی ها به جبهه النصره و ارتش آزاد) ادوات زرهی را به آتش می کشید و به همین علت هم هیچ تانک و نفربری جرات مانور قدرت در آن عملیات را نداشت به آقا مهدی اطلاع می دهند که عده ای از رزمندگان فاطمیون زخمی شده اند و به دلیل آتش سنگین دشمن و از جمله استفاده از موشک های هدایت شونده تاو ، امکان جابجایی مجروحین وجود ندارد!
▪️در معرکه ای که کمتر کسی جرأت وارد شدن به آن را داشت، این فرمانده شجاع فوراً سراغ یک نفربر می رود و با علم به اینکه ممکن است مورد اصابت موشک قرار بگیرد و زنده زنده در آتش بسوزد، ابراهیم وار، وارد آتش میدان دشمن می شود و تک و تنها به سراغ مجروحین می رود و همه آنها را یکی یکی سوار نفر بر می کند و به عقب بر می گرداند!
شهید #مدافع_حرم مهدی صابری، فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) و از بهترین دوستان شهید #مدافع_حرم مرتضی عطایی و شهید مصطفی صدرزاده در لشکر #فاظمیون
?شهید #مدافع_حرم مهدی صابری، فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) و از بهترین دوستان شهید #مدافع_حرم مرتضی عطایی و شهید مصطفی صدرزاده در لشکر #فاظمیون
▫️گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت با غیرت حیدری بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد. بچههای خط شکن به فرماندهی شهید صابری سینه به سینه تکفیریها زد و خورد میکردند آنها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی میریختند و ما هم از بس شلیک کرده بودیم، سلاحهایمان از کار افتاده بود.
سختی وشدت جنگ، توانمان را بریده بود و بدتر از همه کمبود مهمات، دشمن را امیدوار کرده بود. تنها اسلحهای که با آن نفرات دشمن را به درک میفرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلولههایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاحهای مدرن هدیه اسرائیل. در این میان مهدی هم فرماندهی میکرد و هم بجهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین میپرداخت و یکجا بند نمیشد
راوی:همرزم شهید
#تلنگر آن موقع ها همه چیز انقدر امن نبود... انقدر آرام نبود... غیرت ها آنقدر بی رمق نشده بود...
#تلنگر
آن موقع ها همه چیز انقدر امن نبود…
انقدر آرام نبود…
غیرت ها آنقدر بی رمق نشده بود…
?مرد بود و غیرتش…مرد بود و ناموسش…
جسد بی جان و عریان دختر ایرانی را از تیر
چراغ برق بالا بردند…دشمن را میگویم…
جلوی چشم رزمنده های ایرانی گذاشتند!!
?خواستند غیرت و مردانگی بچه های خمینی
را به سخره بگیرند…خواستند بگویند…
این ناموس شماست که به تاراج رفته!!
ببینیتش!!
[به قول امروزی ها آن را به اشتراک گذاشتند…]
جلوی چشم بسیجی ها…
سه نفر از بهترین جوانان این وطن پر پر شدند…
تا بالاخره توانستند آن جنازه را پایین بیاورند…
مگر شوخی بود…
#ناموس_بود
یک گردان هم قربانی میگرفت بالاخره
ناموسشان را پایین می آوردند…
حتما که نباید زن و بچه خودشان باشد…
¦¦مردِ با غیرت ناموس دیگران را هم ناموس
خودش میبیند…¦¦
✗ دختر شیعه جلوی چشم دشمن عریان باشد
و مردهای شیعه نفس بکشند؟؟؟
مگر سربازان خمینی مرده باشند…
عکس ناموسش را به اشتراک میگذارد…
و با بی غیرتی زیرش مینویسد:
●من و عشقم!!
●من و مادر خوشگلم!!
●من و خواهر گلم!!
زن عکس سرلخت و برهنه اش را منتشر میکند
و برادرش و شوهرش آن را لایک میکنند!!
در حالی که چند هزار نفر دیگر هم ناموسشان
را با لایک پسند کرده اند…
همان مرد چند پست آن طرف تر هم عکس
یک شهید را به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته
ما مدیون شهداییم!! (?)
عکس همان بچه شیعه با غیرت…
همان سرباز خمینی…
همان کسی که دارد از بی غیرتی اش زجر میکشد…
همان کسی که نگذاشت جنازه دختر ایرانی
جلوی چشم ها باشد… چه رسد به …
همان کسی که توی وصیت نامه اش این
همه تاکید کرده بود که ««اگر با ریخته شدن
خونم حقی به گردن دیگران داشته باشم به خدا
قسم از مردان بی غیرت و زنان بی حجاب و
بی حیا نمیگذرم!!»»✋
#مرد_با_غیرت_این_روزها…
تو را به خدا قسم بگو
بگو آن شهید چه کار کند تا حاضر شوی عکس
ناموست….زن شیعه را از جلوی چشم های
هرزه برداری؟
چه کار کند تا ناموست را به اشتراک نگذاری؟؟؟
ناموست را بیت المال کرده ای؟
حاشا به غیرتت!!
مگر نمیبینی…
نمیبینی دشمن چطور دارد به ناموس شیعه…
به ناموس ایرانی میخندد؟؟
قضیه عجیب خواندن زیارت عاشوراتوسط شیخ مرتضی زاهد
?قضیه عجیب خواندن زیارت عاشوراتوسط شیخ مرتضی زاهد
قبل از پرداختن به این ماجرا ، شاید این توضیح لازم باشد که در قدیم بنا بر توصیه های حضرات معصومین علیهم السلام، مومنین، زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را بر بالای پشت بام خانه هایشان و رو به سوی حرم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می خواندند و آقا شیخ مرتضی زاهد نیز در جوانی و میان سالی که می توانسته به بالای پشت بام برود این عمل را انجام می داده است. )
مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد گفته بود:
« من یک روز به بالای یکی از پشت بامهای امام زاده سیداسماعیل علیه السلام رفته بودم و در آنجا رو به سوی کربلای امام حسین علیه السلام به زیارت عاشورا مشغول بودم. آن روز بعد از اینکه زیارت عاشورای من تمام شد، احساس و ادراکی خارق العاده در من پیدا شد.
من در آن لحظات احساس می کردم می توانم درهوا به پرواز درآیم؛ احساس می کردم برای پایین آمدن از پشت بام، لازم نیست از پله ها استفاده کنم.
در همان لحظه به خودم تکانی دادم و دیدم با یک اراده می توانم در هوا معلق بمانم. می خواستم از همان بالای پشت بام و بدون استفاده از پله و نردبان به حیاط امام زاده بیایم، ولی چون چند نفر در حیاط امام زاده سید اسماعیل علیه السلام حضور داشتند از این عمل منصرف شدم و به صورت عادی از پله ها پایین آمدم و به سوی خانه به راه افتادم.
آن روز در حالی که به سوی خانه می رفتم، از این قوت و نیرویی که پیدا کرده بودم مقداری شگفت زده شده بودم و در دلم از خودم خوشم آمده بود. اما خداوند فقط با کمی فاصله و لحظاتی بعد مرا بیدار و ادب کرد!
تازه وارد خانه شده بودم که صدای درب منزل بلند شد. به سوی در رفتم و در را باز کردم. پیرزنی ساده و مومنه در جلوی خانه ایستاده بود؛
آن پیرزن تا نگاهش به من افتاد شروع به حرف زدن کرد و گفت:
آقا شیخ مرتضی! آقا شیخ مرتضی! من امروز برای سلام دادن و زیارت حضرت امام حسین علیه السلام به بالای پشت بام خانه مان رفته بودم. بعد از اینکه زیارتم تمام شد و خواستم از بالای پشت بام به پایین بیایم، ناگاه احساس کردم لازم نیست برای پایین آمدن، از پله ها استفاده کنم؛ دیدم می توانم به هوا بلند شوم و در حیاط فرود آیم. بعد از اطمینان، همینکار را هم کردم و از بالای پشت بام در هوا به حرکت درآمدم و به حیاط پانهادم! »
آقا شیخ مرتضی زاهد بعد از نقل این قضیه گفته بود:
« ببینید، خداوند با این پیرزن خواست به من حالی کند که ای مرتضی! زیاد از خودت خوشت نیاید و از خودت خشنود و راضی نباش؛ چرا که این حالت و نیرویی که برای تو پیدا شد، برای پیرزنهای خانه نشین و بی ادعا نیز پیدا می شود و زیاد هم مهم نیست! »
? آقا شیخ مرتضی زاهد؛محمدحسن سیف اللهی
قضیه عجیب خواندن زیارت عاشوراتوسط شیخ مرتضی زاهد
?قضیه عجیب خواندن زیارت عاشوراتوسط شیخ مرتضی زاهد
قبل از پرداختن به این ماجرا ، شاید این توضیح لازم باشد که در قدیم بنا بر توصیه های حضرات معصومین علیهم السلام، مومنین، زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را بر بالای پشت بام خانه هایشان و رو به سوی حرم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام می خواندند و آقا شیخ مرتضی زاهد نیز در جوانی و میان سالی که می توانسته به بالای پشت بام برود این عمل را انجام می داده است. )
مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد گفته بود:
« من یک روز به بالای یکی از پشت بامهای امام زاده سیداسماعیل علیه السلام رفته بودم و در آنجا رو به سوی کربلای امام حسین علیه السلام به زیارت عاشورا مشغول بودم. آن روز بعد از اینکه زیارت عاشورای من تمام شد، احساس و ادراکی خارق العاده در من پیدا شد.
من در آن لحظات احساس می کردم می توانم درهوا به پرواز درآیم؛ احساس می کردم برای پایین آمدن از پشت بام، لازم نیست از پله ها استفاده کنم.
در همان لحظه به خودم تکانی دادم و دیدم با یک اراده می توانم در هوا معلق بمانم. می خواستم از همان بالای پشت بام و بدون استفاده از پله و نردبان به حیاط امام زاده بیایم، ولی چون چند نفر در حیاط امام زاده سید اسماعیل علیه السلام حضور داشتند از این عمل منصرف شدم و به صورت عادی از پله ها پایین آمدم و به سوی خانه به راه افتادم.
آن روز در حالی که به سوی خانه می رفتم، از این قوت و نیرویی که پیدا کرده بودم مقداری شگفت زده شده بودم و در دلم از خودم خوشم آمده بود. اما خداوند فقط با کمی فاصله و لحظاتی بعد مرا بیدار و ادب کرد!
تازه وارد خانه شده بودم که صدای درب منزل بلند شد. به سوی در رفتم و در را باز کردم. پیرزنی ساده و مومنه در جلوی خانه ایستاده بود؛
آن پیرزن تا نگاهش به من افتاد شروع به حرف زدن کرد و گفت:
آقا شیخ مرتضی! آقا شیخ مرتضی! من امروز برای سلام دادن و زیارت حضرت امام حسین علیه السلام به بالای پشت بام خانه مان رفته بودم. بعد از اینکه زیارتم تمام شد و خواستم از بالای پشت بام به پایین بیایم، ناگاه احساس کردم لازم نیست برای پایین آمدن، از پله ها استفاده کنم؛ دیدم می توانم به هوا بلند شوم و در حیاط فرود آیم. بعد از اطمینان، همینکار را هم کردم و از بالای پشت بام در هوا به حرکت درآمدم و به حیاط پانهادم! »
آقا شیخ مرتضی زاهد بعد از نقل این قضیه گفته بود:
« ببینید، خداوند با این پیرزن خواست به من حالی کند که ای مرتضی! زیاد از خودت خوشت نیاید و از خودت خشنود و راضی نباش؛ چرا که این حالت و نیرویی که برای تو پیدا شد، برای پیرزنهای خانه نشین و بی ادعا نیز پیدا می شود و زیاد هم مهم نیست! »
? آقا شیخ مرتضی زاهد؛محمدحسن سیف اللهی