دائم الوضو
? دائم الوضو
“بیست سال تمام است که وضو دارم و بیوضو نبوده ام الا حین تجدید وضو و نخوابیدم مگر با طهارت آبی.”
?به نقل از آیت الله نجابت (ره)
?عطش
? #کلام_بزرگان
————————–
#چرا_نماز_خواندن_برایمان_سنگین_و_سخت_است؟
#چرا_نماز_خواندن_برایمان_سنگین_و_سخت_است؟
1⃣ ما هم یکی از نماز نخوان ها
‼️بعضیها میگویند که: خیلیها
نماز نمیخوانند ما هم جزء آنها.
آنقدر تارک الصلاة هست ما هم یکی!
⚠️ این فکر غلط است.
اگر یک کشتی صد نفره نقص فنی
پیدا کرد و در دریا غرق شد نود و هشت
نفر شنا بلد نبودند و غرق شدند،
دو نفری که شنا بلدند بگویند: ببین !
ما صد نفر سوار کشتی بودیم. نود و
هشت نفر غرق شدند. بیا ما دو نفر هم
غرق شویم!این چقدر حرف غلطی است!
??فاصلهی بین کفر و ایمان نماز است.??
2⃣ مقاومت در برابر تحقیر و تمسخر دیگران
‼️ گاهی میگویند که: ما میرویم
نماز بخوانیم، یا حجاب داشته باشیم،
ما را مسخره میکنند.
مسخره کنند، #مگر_ما_مقوا_هستیم
که با حرف این و آن ، با دو قطره باران
شل شویم! ✗
? اعمال تو ، تو را به خدا برساند… مردم هرچه میخواهند بگویند، بگویند!
??
?حدیث داریم
? «المؤمن کالجبل»
? مؤمن کوه است.
بعضی میگویند: از کوه محکمتر است. چون بعضی کوهها ریزش دارد. مؤمن هیچوقت ریزش ندارد…
#درمحضراهلبیت
#درمحضراهلبیت
? #امامصادق #عليهالسلام :
?خانه اى كه در آن #قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:??
1⃣ بركتش كم شده،
2⃣ فرشتگان آن را ترك مى كنند
3⃣ و شياطين در آن حضور مى يابند.(مجادلات و اختلافها را شیاطین در خانه ها ایجاد میکنند)
?اصول كافى،ج 2،ص 499،ح 1
⬆️ دقیقش را بخواهی، یعنی جهنم است وفارق!?خانه های منهای قرآن! ?
بیخود نیست آرامش نداریم در مساکن خویش!!جهنم وآرامش؟! ?
#سبکزندگی
#تمثیلات #مثل نقره‼️
#تمثیلات
?مثل نقره‼️
?نقره را دیدی! خیلی سفید و براق است؛ ولی به همین نقره اگر دست بزنی دستت سیاه می شود.
?فریب ظاهرها را نخور! ای بسا ابلیس آدم روی هست! پس به هر دستی نشاید داد دست!
#تمثیلات #مثل نقره‼️
#تمثیلات
?مثل نقره‼️
?نقره را دیدی! خیلی سفید و براق است؛ ولی به همین نقره اگر دست بزنی دستت سیاه می شود.
?فریب ظاهرها را نخور! ای بسا ابلیس آدم روی هست! پس به هر دستی نشاید داد دست!
▫️ ﷽ #داستانک
▫️ ﷽
#داستانک
?مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت.
همسرش او را تحریک کرد به دریا برود،
شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند.
مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.
قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.
او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.
او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟
همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد،
پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود.
پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟
او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است،
پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.
او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود.
پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است.
همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد…
پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.
پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد.
وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد…
پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.
پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند.
بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد.
پادشاه به او گفت:
-آیا مرا میشناسی…!؟
-آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.
-میخواهم مرا حلال کنی.
-تو را حلال کردم.
-می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟
گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم :
پروردگارا!
او قدرتش را به من نشان داد،
تو هم قدرتت را به او نشان بده!