سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
▫️مصطفی در سن نوجوانی تا جوانی در حال #خودسازی بود و همیشه از اینی که بود راضی نبود، می گفت بچه هام باید بهتر از خودم باشن.
گاهی وقتی باهاش شوخی می کردم بهش می گفتم چه سعادتی نصیب بچه هات بشه شبیه باباشون بشن.
می گفت نه مامان، باید خیلی بهتر از باباشون بشن….
چون من دوست داشتم هم مرام حضرت عباس بشم شدم این، حالا اگر بچه هام بخوان بشن مثل من، چی میشن؟!!
—(راوی: مادر شهید)
سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
▫️مصطفی در سن نوجوانی تا جوانی در حال #خودسازی بود و همیشه از اینی که بود راضی نبود، می گفت بچه هام باید بهتر از خودم باشن.
گاهی وقتی باهاش شوخی می کردم بهش می گفتم چه سعادتی نصیب بچه هات بشه شبیه باباشون بشن.
می گفت نه مامان، باید خیلی بهتر از باباشون بشن….
چون من دوست داشتم هم مرام حضرت عباس بشم شدم این، حالا اگر بچه هام بخوان بشن مثل من، چی میشن؟!!
—(راوی: مادر شهید)
سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
▫️مصطفی در سن نوجوانی تا جوانی در حال #خودسازی بود و همیشه از اینی که بود راضی نبود، می گفت بچه هام باید بهتر از خودم باشن.
گاهی وقتی باهاش شوخی می کردم بهش می گفتم چه سعادتی نصیب بچه هات بشه شبیه باباشون بشن.
می گفت نه مامان، باید خیلی بهتر از باباشون بشن….
چون من دوست داشتم هم مرام حضرت عباس بشم شدم این، حالا اگر بچه هام بخوان بشن مثل من، چی میشن؟!!
—(راوی: مادر شهید)
شوق شهادت
? شوق شهادت?
?سید ابراهیم می گفت: دفعه اول که به سوریه اعزام شدم د عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نخورد..
گفتم شاید مشکل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
? دفعه دوم
که رفتم سوریه، باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
? و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
? به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
“من كان لله كان الله له”
تو برای خدا به جبهه نمی روی
برای شهادت می روی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول می کند..
⚪️ پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..?
… رفت
و به
آرزويش
رسيد..
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
شوق شهادت
? شوق شهادت?
?سید ابراهیم می گفت: دفعه اول که به سوریه اعزام شدم د عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نخورد..
گفتم شاید مشکل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
? دفعه دوم
که رفتم سوریه، باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
? و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
? به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
“من كان لله كان الله له”
تو برای خدا به جبهه نمی روی
برای شهادت می روی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول می کند..
⚪️ پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..?
… رفت
و به
آرزويش
رسيد..
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)
شوق شهادت
? شوق شهادت?
?سید ابراهیم می گفت: دفعه اول که به سوریه اعزام شدم د عملیات تدمر خمپاره درست خورد کنار من ولی به من چیزی نخورد..
گفتم شاید مشکل مالے دارم خدا نخواسته شهید بشم..
آمدم ایران و مباحث مالی خودم را حل کردم..
? دفعه دوم
که رفتم سوریه، باز خمپاره خورد کنار من و به من چیزی نشد..
گفتم شاید وابستگے به خانواده و بچه هاست که نمیذاره شهید بشم..
آمدم ایران و از بچه ها دل بریدم..
? و برای بار سوم
که به سوریه اعزام شدم در عملیاتے ترکش خوردم و مجروح شدم
ولی شهید نشدم..
? به ایران که آمدم نزد عارفی رفتم و از او مشكلم را پرسیدم..
ایشان گفتند:
“من كان لله كان الله له”
تو برای خدا به جبهه نمی روی
برای شهادت می روی..
نیتت را درست کن
خدا تو را قبول می کند..
⚪️ پدرش مے گفت :
این دفعه آخر مصطفی (سيدابراهيم)
عجیب بال و پردرآوره بود دیگر زمینی نبود..?
… رفت
و به
آرزويش
رسيد..
? سردار شهید #مدافع_حرم مصطفی صدرزاده (با نام جهادی: سیدابراهیم)