#پیام_فرمانده |
? #پیام_فرمانده | #کربلای۴
?عملیات کربلای ۴ در مرحله اول با توجه به موانع موجود، با توجه به تدبیر و قدرت فرماندهی جنگ در ساعتهای اولیه متوقف شد. در این عملیات از ۲۶۰ گردان عملیاتی سپاهیان حضرت محمد (ص)، تنها ۴۰ گردان وارد عمل شده بودند. عملیات گسترده کربلای ۵ در کمتر از ۲ هفته با غافلگیری کامل عراق انجام شد. در نهایت عملیات موفق و سرنوشتساز کربلای ۵ از دل کربلای ۴ بیرون آمد.
#روایت_عشق
#روایت_عشق?
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت…رحمان رفت توی آب…
قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن…
گفتم چرا این جوری؟
گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!
?فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان?*
#سالروز_شهادت*
ولادت : ۱۳۴۲ جهرم
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳ عملیات کربلای ۴ ، اروند
????
#دلنوشته
#دلنوشته
ای دلاورمرد
ای با غیرت
ای شهید
ای آشنای ره عشق
در این بحر عمیق،
غرق گشتی و نگشتی به آن آلوده
هر سال در سالروز عملیات کربلای چهار
یاد پروازت که می افتم، چهار ستون بدنم میلرزد
بعد از تو کربلاهای زیادی را داشتیم.
آنقدر ایستادیم
تا راه کربلا گشوده شد
و تو همچنان بر فراز سرمان در پروازی
امروز اگر مسیر نجف تا کربلا باز و نورانیست
از خط سرخی است که از رگ های مطهر تو بر خاک وطن چکید
و امروز اگر مدافعان حرم و حریم انسانیت قامت استوار کرده و ایستاده اند، به حرمت خون های پاکی است که در همه کربلاها و همه عملیات ها برای فتح و تثبیت قله های اسلام جاری شد.
یادتان گرامی
راهتان پر رهرو
ڪاش آنهایے ڪ بودند و دیدند..
ڪاش آنهایے ڪ بودند و دیدند..
ڪاش آنهایی ڪ نَ بودند..
ولی شنیدند…
به آن هایی ڪ نَ دیدند
و نَ شنیدند بگویند…
«قهرمانان یڪ به یڪ به گل افتادند تا به گل نیفتیم..
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
طبق فرمایش امام خامنہ اے ؛
« نگہ داشتن یاد #شهدا ، کم تر از #شهادت نیست … »
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#عاشقانه_های_شهدا
#همسرانه
#سردار_شهید
#عباس_بابایی
یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان
گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )
همراه #عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم
از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند
از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن #وضعیت را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون
پیاده راه #افتادیم سمت خانه
#عباس ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد
قدم هایش را بلند بر می داشت که #زود تر برسد
به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر #گریه
مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن #مهمانی رفته
کمی که آرام شد، #وضو گرفت
سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به #نماز
تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم
#قرآن می خواند و اشک می ریخت
آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید #خدا راضی نباشد .
ولی #عباس همیشه یک #قهرمان بود ، حتی در مبارزه با #نفس_اماره_اش
راوی :
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#پنجشنبه_های_دلتنگی