حکمت ۳۸۱
? حکمت ۳۸۱
? #سخن در بند توست، تا آن را نگفته باشی، و چون گفتی، تو در بند آنی، پس زبانت را نگهدار چنانكه درهم و دینار را نگه می داری، زیرا چه بسا سخنی كه نعمتی را طرد یا نعمتی را جلب نمود.
یا امام زمان
یا امام زمان
گر عاشق و دلداده شوی می آید
پاک از گنه آزاده شوی می آید
پیداست علائم ظهورش اما
وقتی که تو آماده شوی می آید
?اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّک الفَرجْ?
و خدا برایم کافیست...
پشت کردم به گنـاه
پـاک شوم در رمضان
همه ترکم بکنند،عیب ندارد
تو بمـان…..
و خدا برایم کافیست…
همونطور که ما دو نوع رنج داریم، در کنارش دو نوع لذّت هم داریم:
? همونطور که ما دو نوع رنج داریم، در کنارش دو نوع لذّت هم داریم:
✅ لذّت خوب
⛔️ لذّت بد
????
? لذّتِ خوب اون لذتی هست که انسان در دنیا بهش میرسه و در آخرت هم به خاطرش لذّت خواهد برد.?
? مثل لذّت ِرابطه مهربانانه با همسر و خانواده
✨و یا مثل لذّتِ عباداتِ مختلف
مخصوصاً زیارتِ اهل بیت علیهم السلام که برای مومن لذّت بخش هست.
???
? لذّتِ بد اون لذّتی هست که انسان میبره امّا هم در دنیا و هم در آخرت چوبش رو خواهد خورد ؛?
مثل لذت سیگار کشیدن?
و لذت تنبلی
و پرخوری?
و تمسخر
و سایر لذّت های حرام….
داستان کوتاه
? داستان کوتاه
نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده! مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست. زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم! صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود! میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند؛ مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند؛ میرود سراغ کتاب هایش! ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد! بعد از ناهار چرت میزند… بعد از ظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود. خوشحال و سرحال است. کمی چاق تر شده… در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل! پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست. به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.
اما!….
مدتی ست به مادرم فکر میکنم. پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده. اگر پدر سی سال هرروز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده. پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند.. اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند. پدر در آرامش کتاب میخواند. مادر جارو بدست خانه تکانی میکند… هرازگاهی پدر ظرف هارا میشوید یا سیب زمینی میپزد… و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند! مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است.. همه از او انتظار دارند و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد. مادر را نگاه میکنم. کی قرار است بازنشسته شود؟ کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟ مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!!….
به مادراتون بگید که قدردان حضور و تمام خوبیهاشون هستید.
روزتون زیبـا
یا رب چو بر آرنده ی حاجات تویی
هم قاضی و کافی مهمات تویی
من سر دل خویش بتو کی گویم
چون عالم اسرار خفیات تویی
روزتون زیبـا