#به_رسم_معرفت_دعای_شهادت
شهید
ایستاده میان ِ مرز دو دنیا
ڪہ
اگر خواستے راهےاٺ ڪنند?
پس بسمالله. ! .
شهدا زندهاند ، مےشنوند ،
مےبینند و جواب مےدهند?!”
?شهید محمد رضا الوانی?
#به_رسم_معرفت_دعای_شهادت ?
#نماز_شهیدان
#نماز
#نماز_اول_وقت
#نماز_شهیدان
با #قایق گشت می زدیم . چند روزی بود #عراقی ها راه به راه کمین می زدند.
سر یک آب راه، قایق #حسین پیچید رو به رویمان .
ایستادیم و حال و احوال . پرسید « چه خبر؟ »
آره #حسین آقا . چند روز بود #قایق خراب شده بود . خیلی وضعیت ناجوری بود .
حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم .
مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، #صبحونه و #ناهار و #شام رو یک جا می خوریم. »
پرسید « پس کی #نماز می خونی؟ » گفتم « همون عصری » گفت « بیخود »
بعد هم وادارمان کرد #پیاده شویم . همان جا لب آب ایستادیم، #نماز خواندیم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم
بہ تمام✋
تازه چــ✨ــادرے ها بگویید?
فقط یڪ نگاه برایتان
مہم باشد✅
آن هــم نگاه مادرانہ
حضرت زهـــ?ــرا (س) است.
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣️یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣️
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم??
#شھیدعلےامرایـے
❬شھداهدفشونشھادتنبود..!
اونافقطمسیࢪرودࢪستانتخابڪࢪدن
بینࢪاھهمشھادتبھشوندادھشد••❭
#شھیدعلےامرایـے?
#سردار_شهید #حاج_احمد_کاظمی
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتها ی ظهرعاشورا و تاسوعا گرفته ، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفشهای عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه وغذای ظهرعاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند.
نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامهها باساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکرهم تأکید میکرد .مهمتر ازهمه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأت ها درتکیه و خیابانهای اطراف بود.
#یاد_گریههایش_بخیر . همیشه شانههایش چنان میلرزید که آدم به یاد گریههای حضرت امام(ره) میافتاد . مثل یک مادر فرزند ازدستداده، یا زهرا(س) یا زهرا(س) میگفت. حاجی #ارادت_ویژه ای به بیبی داشت. در نمازها هم اینگونه بود . دیگر #سردار_کاظمی نبود . حواسش به توزیع صبحانه هرروز وغذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود . شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین (ع) نداشت . یادم نمی رود با این که بسیار دوست داشتم، به دلیل برخورد بد بعضی از بزرگترها، خجالت میکشیدم از غذای امام حسین (ع) بخورم. اما دراین مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ به ویژه کوچکترها . همه مینشستند و خادمان غذا را پخش میکردند. خودش هم این دو روز با #پای_برهنه و لباسهای خاکی، این طرف و آن طرف میدوید و نظارت میکرد. او خادم واقعی آقا بود. این دو روز، هیأتهای مذهبی از سراسر اصفهان در خیمه ی عزاداری حضرت امام حسین (ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت میکردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری میکردند. حاجی میگفت : ما سپاهیها و رزمندهها باید با برگزاری این مراسمها ، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیباییها را نشان بدهیم و آفتها یی که گاهی در اینگونه مراسمها هست را ازبین ببریم. باید تمام امکانات درهرچه بهتر و باشکوه برگزارشدن این مراسم به کارگرفته شود.» و این بود که یکسال نشده ، هیأت در کل استان مطرح شد و سالها ی بعد جمعیت بیشتری شرکت کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیه ی حضرت فاطمه زهرا (س) که درکنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_احمد_کاظمی
حاجی حواسش به همه چیزبود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحیها و نماز جماعتها ی ظهرعاشورا و تاسوعا گرفته ، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفشهای عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه وغذای ظهرعاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند.
نگران سربازها هم بود. به تداخل نداشتن برنامهها باساعات کاری و تعطیل نشدن امور اداری لشکرهم تأکید میکرد .مهمتر ازهمه، برگزاری نماز جماعت ظهر تاسوعا و عاشورای هیأت ها درتکیه و خیابانهای اطراف بود.
#یاد_گریههایش_بخیر . همیشه شانههایش چنان میلرزید که آدم به یاد گریههای حضرت امام(ره) میافتاد . مثل یک مادر فرزند ازدستداده، یا زهرا(س) یا زهرا(س) میگفت. حاجی #ارادت_ویژه ای به بیبی داشت. در نمازها هم اینگونه بود . دیگر #سردار_کاظمی نبود . حواسش به توزیع صبحانه هرروز وغذای روزهای تاسوعا و عاشورا بود . شاید او هم مثل من خاطرات خوبی در کودکی از توزیع غذای امام حسین (ع) نداشت . یادم نمی رود با این که بسیار دوست داشتم، به دلیل برخورد بد بعضی از بزرگترها، خجالت میکشیدم از غذای امام حسین (ع) بخورم. اما دراین مجلس اینگونه نبود، حاجی مثل پدر، مراقب همه بود؛ به ویژه کوچکترها . همه مینشستند و خادمان غذا را پخش میکردند. خودش هم این دو روز با #پای_برهنه و لباسهای خاکی، این طرف و آن طرف میدوید و نظارت میکرد. او خادم واقعی آقا بود. این دو روز، هیأتهای مذهبی از سراسر اصفهان در خیمه ی عزاداری حضرت امام حسین (ع) در لشکر ۸ نجف اشرف شرکت میکردند و به نوبت و نظم خاص عزاداری میکردند. حاجی میگفت : ما سپاهیها و رزمندهها باید با برگزاری این مراسمها ، ضمن انتقال پیام این حماسه، زیباییها را نشان بدهیم و آفتها یی که گاهی در اینگونه مراسمها هست را ازبین ببریم. باید تمام امکانات درهرچه بهتر و باشکوه برگزارشدن این مراسم به کارگرفته شود.» و این بود که یکسال نشده ، هیأت در کل استان مطرح شد و سالها ی بعد جمعیت بیشتری شرکت کردند. حاجی همین رویه را نیز در نیروی هوایی ادامه داد و حسینیه ی حضرت فاطمه زهرا (س) که درکنار ۵ شهید گمنام است، یادگاری است از آن مرد بزرگ.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات