تو بخور، او مداوا میشود
✅تو بخور، او مداوا میشود
?پاسبانی میگفت:
?«همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
?بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
?خرمایی مرحمت کردند و فرمودند:
بخور.
?عرض کردم:
عیالم مریض است.
?فرمودند:
?تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواستهاند که مرا ناامید باز گردانند.
?باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
?گفت:
?ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافتهام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
?پاسبان میگفت:
?درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود.»
تو بخور، او مداوا میشود
✅تو بخور، او مداوا میشود
?پاسبانی میگفت:
?«همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
?بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
?خرمایی مرحمت کردند و فرمودند:
بخور.
?عرض کردم:
عیالم مریض است.
?فرمودند:
?تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواستهاند که مرا ناامید باز گردانند.
?باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
?گفت:
?ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافتهام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
?پاسبان میگفت:
?درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود.»
تو بخور، او مداوا میشود
✅تو بخور، او مداوا میشود
?پاسبانی میگفت:
?«همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
?بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
?خرمایی مرحمت کردند و فرمودند:
بخور.
?عرض کردم:
عیالم مریض است.
?فرمودند:
?تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواستهاند که مرا ناامید باز گردانند.
?باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
?گفت:
?ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافتهام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
?پاسبان میگفت:
?درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود.»
لاله ایازملکوت
✅آقاشیخ جعفرمجتهدی(ره) میفرمودند:
?حضرت ولی عصر (علیه السلام) شاهد و ناظر بر اعمال ما هستند و هیچ چیز بر آن حضرت پوشیده نیست.
?و پیوسته به خواندن دعای فرج توصیه می کردند و می فرمودند:
《 انتظار فرج، خودِ فرج است.》
?لاله ایازملکوت ج۳ص۲۹۹
تو بخور، او مداوا میشود
✅تو بخور، او مداوا میشود
?پاسبانی میگفت:
?«همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
?بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
?خرمایی مرحمت کردند و فرمودند:
بخور.
?عرض کردم:
عیالم مریض است.
?فرمودند:
?تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواستهاند که مرا ناامید باز گردانند.
?باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
?گفت:
?ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافتهام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
?پاسبان میگفت:
?درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود.»
تو بخور، او مداوا میشود
✅تو بخور، او مداوا میشود
?پاسبانی میگفت:
?«همسر من مدتها کسالت داشت و سرانجام قریب شش ماه بود که به طور کلی بستری شده بود و قادر به حرکت نبود.
?بنا به توصیه دوستان خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رفتم و از کسالت همسرم به ایشان شکوه کردم.
?خرمایی مرحمت کردند و فرمودند:
بخور.
?عرض کردم:
عیالم مریض است.
?فرمودند:
?تو خرما را بخور او بهبود مییابد. در دلم گذشت که شاید از بهبود همسرم مأیوس هستند ولی نخواستهاند که مرا ناامید باز گردانند.
?باری به منزل مراجعت و دقّ الباب کردم، با کمال تعجب، همسر بیمارم در حالیکه جارویی در دست داشت، در خانه را بر روی من گشود. پرسیدم: چه شد که از جای خود برخاستی؟
?گفت:
?ساعتی پیش در بستر افتاده بودم، ناگهان دیدم مثل آنکه چیز سنگینی از روی من برداشته شد. احساس کردم شفا یافتهام، برخاستم و به نظافت منزل مشغول شدم.
?پاسبان میگفت:
?درست در همان ساعت که من خرمای مرحمتی حاج شیخ را خوردم، همسرم شفا یافته بود.»