امام کاظم علیه السلام:
بسم الله الرحمن الرحیم
امام کاظم علیه السلام:
در دنیا، مانند کسی باش که در خانه ای ساکن است که مال او نیست و منتظر رفتن است.
تحف العقول ص 398
داستانی از امام کاظم علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
?? داستانی از امام کاظم علیه السلام ??
آن روز، روز سختی بود[1]
✔️ برای من، چون یک بند کار می کردم. اربابم بُشر آدم سخت گیری بود. از هر کدام از کنیزهایش به اندازه ده نفر کار می کشید. تازه آن هم در روزهای معمولی. وقتی مهمان داشت آن قدر کار می کردیم که آخر شب مرده مان می افتاد. آن روز هم اربابم جشن گرفته بود و مهمان داشت. عده زیادی از دوستانش را دعوت کرده بود. بساط عیش و نوش فراهم بود. به نوازندگان دستور می دادند که آهنگ را تندتر کنند.
✔️ بعدازظهر آمدم بیرون تا زباله ها را بریزم توی زباله دانی، دیدم مردی از کوچه می گذرد. انگار از صدای رقص و آواز و موسیقی گریزان بود. چهره در هم کشیده بود و به سرعت از کوچه می گذشت. اما مرا که دید لحظه ای درنگ کرد و نگاهی به سوی خانه انداخت. پرسید: «صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟»
گفتم: «خانه به این بزرگی و باشکوهی را نمی بینی؟ آیا بردگان و بندگان می توانند چنین بساطی راه بیندازند؟» مرد، همچنان نگاهم می کرد. به مردمانی نمی ماند که در بیابان زندگی می کنند و شهر و آدم هایش را نمی شناسند. انگار حرف های من هم، چیز تازه ای برای او نداشت. گفتم: «این خانه ارباب من بُشر است. نام او را نشنیده ای؟ او آزاد است نه بنده»
❗️احساس کردم در لحن مرد چیزی بود، چیزی که از آن سر در نیاوردم. برگشتم خانه.
❓بشر داد زد: «کجا بودی؟».
? گفتم: «رفته بودم زباله ها را بریزم بیرون».
? داد زد: «زباله ریختن مگر این همه وقت می برد؟»
? گفتم: «مردی از کوچه می گذشت چیزهایی از من پرسید، برای همین دیر کردم».
❓«چه پرسید مگر؟»
❓«پرسید صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟»❓
«و تو چه گفتی؟»
«گفتم معلوم است که آزاد است. ارباب من از اعیان و اشراف بغداد است».
«و بعد؟»
«انگار قانع شد، اما حرفش لحن عجیبی داشت.
‼️گفت معلوم است که صاحب این خانه آزاد است، اگر بنده بود که این صداها را از منزلش نمی شنیدیم». ‼️
اربابم بُشر، ناگهان فروریخت، به آوازخوانان و رقصندگان اشاره کرد که ساکت باشند و بعد پرسید: «یک بار دیگر بگو آن مرد چه گفت؟!»
و من همه حرف های غریبه را برای او مو به مو نقل کردم. آن وقت بود که انگار صاعقه او را زد، فریاد کشید: «وای بر من! وای بر من!»
پابرهنه می دوید.
داد زدم: «کفش هایتان. اجازه بدهید کفش هایتان را بیاورم ارباب». اما ارباب انگار نمی شنید. سمتی را که مرد به آن سو رفته بود نشانش دادم. آن گاه پابرهنه دوید و در پیچ کوچه گم شد. ساعتی بعد برگشت. چشم هایش سرخ شده بود. معلوم بود گریسته است. به میهمان هایش گفت: «از این پس در خانه من از این خبرها نخواهد بود. همه چیز را جمع کنید و از اینجا بروید».
یکی پرسید: ❓
«آن غریبه که این همه تو را به هم ریخته که بود؟» ❓
اربابم گفت: ❣ «موسی بن جعفر». ❣
مردها به هم نگاه کردند. بعضی ها زیر لب گفتند: «موسی بن جعفر».
✔️ از آن پس اربابم به کلی عوض شد. اعمال گذشته اش را ترک کرد و کم کم به زهد و عبادت روی آورد. بسیار نماز می خواند و بسیار گریه می کرد و از خدا می خواست او را ببخشد. کم کم آوازه اش در شهر پیچید، با لقبی که مردم به او داده بودند: «بُشر حافی» به او حافی (پابرهنه) می گفتند، زیرا پابرهنه دنبال امام کاظم دویده بود.[2]
[1] . پایگاه حوزه، مجله اشارات شماره 111، شهادت امام موسی کاظم(ع).
[2] . حسین حاجیلو، حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع)، تهران، همشهری، 1386، ص12.
#پـس_کے؟ #بـه_جــهان_مے_تابے؟
??
اصلا تمام هفتہے ماهابنام توسٺ
جمعہ سہشنبہ فرق نداردبراے ما
اصلا قرار ماسٺ بمیریم در رهٺ
گر این فراق،جان بگذارد براے ما
#پـس_کے؟
#بـه_جــهان_مے_تابے؟
امام حسن عسكرى (ع):
✍امام حسن عسكرى (ع):
امام زمان (عج) داراى غيبتى است (طولانى) كه نادانها در آن زمان متحير مى شوند، اهل باطل در آن غیبت به هلاكت مى رسند و وقت تعيين كنندگان دروغ مى گويند، سپس ظهور و خروج مى كند، گويا مى بينم پرچم هاى سفيدى را كه در نجفِ كوفه بالاى سر او به اهتزار در آمده است.
?كمال الدين، ۴۰۹
مژده ای برای مردم آخرالزمان
✅مژده ای برای مردم آخرالزمان
✍ از امام صادق (ع) نقل شده است که
پیامبر به حضرت علی (ع) فرمودند :
«یا علی بدان که استوارترین ایمان ها از آن مردمی است که در آخر الزمان هستند چون آنها به پیامبر ملحق نشدند و در زمان او نبودند و در واقع خیلی از حقیقت ها را که در زمان پیامبر رخ داد آنها نبودند که ببینند و بر آنها حجت بود ولی آن مردم این حجت ها را ندیدند و تنها به نوشته هایی که در سفیدی کاغذ ها نوشته شده ایمان می پذیرند با این حال ایمان آنها به مراتب قوی تر از ایمان مردم زمان پیامبر است»
? بحارالانوار جلد 125
#سلام_امام_زمانم
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
مرده از فیض تو احیاگر جان میگردد
عالم پیر از این نشئه جوان میگردد
سر تسلیم بہ پاے تو فرود آوردم
ڪہ بہ انگشت ولاے تو جهان میگردد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ