شهادت یک واژه و راهِ ...
?شهادت یک واژه و راهِ …
تمام نشدنی است …
و آنقدر دست یافتنی است که
هرکس میتواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل ، که حتما به آن دست خواهد یافت … و اما…
هر آرزویی … بهایی دارد … ?جان دادن در راه #خدا ، آدم شدن میخواهد خالص شدن میخواهد …
سختی و درد کشیدن می خواهد ! و همه ی اینها … #رفاقت با امام زمان را میخواهد! و زیر قول ، نزدن هایمان را میخواهد !! برای #خدا کار کنید…
#شهید_رسول_خلیلی?
#یـــازیـــنــب_کـــبری
❣️یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣️
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم??
#سخنشھید
#سخنشھید?
تا خود ࢪا نسازیم و تغییر ندهیم
جامعھ ساخته نمۍ شود .
#شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ❤️
روزے ڪہ دلم شهید مذهب بشود
السلام عليكِ يا ام المصائب يازينب كبری (س)??
روزے ڪہ دلم شهید مذهب بشود
خون رگ غیرتم لبالب بشود
آموختم از مدافعان حرمت
باید ڪہ سرم فداے زینب بشود
??❤️#شهیــــــــــــــــــــدانہ✨❤️?❤️?
?꙱❥ ♥️⃟??❤️?
شهادت به آسمان رفتن نیست ...
شهادت به آسمان رفتن
نیست …
به خود آمدن است …
مرز مردن و شهادت خون نیست خود است
کاش طوری بمیرم دنیا مدیون ما بشود نه ما مدیون دنیا
الهی دلم انتهای نگاه تو را می خواهد انتهای نگاه تو یعنی شهادت
❤️الهم الرزقناشهادت❤️
#شهیدمحمدهادیامینی
#شهیدحسینمعزغلامی
—❁•°??️?•°
بـ وقتـ شهـدا
?#سیره عملی شهدا
درباره تشویق وتنبیه فرزندان در خانواده از سوی پدرم باید بگویم در طول مدت دوران خردسالی نوجوانی تنبیه بدنی اصلاً نداشتیم یعنی حتی یک مورد کار به جایی نرسید که ایشان بخواهد باما برخورد فیزیکی بکند .رفتارشان با ما به گونه ای بود که اگر زمانی احساس میکردیم از کاری که کرده ایم خوششان نیامده است این ناراحتی را در چهره و نگاه ایشان می دیدیم واین برای ما کفایت میکرد بفهمیم از حد خودمان فراتر رفته ایم. ایشان حتی قیافه ناراحتی از خود نشان نمیداد ولی نگاه سنگینی از چهره اش صادر میشد که تحمل این نگاه برای ما خیلی دشوار بود ولذا سعی میکردیم در معرض این نگاه قرار نگیریم. البته ایشان اصراری به تحمیل این نگاه برما نداشت ولی این نگاه کار خودش را میکرد .
کتاب سیره شهید دکتر بهشتی، ص65
بـ وقتـ شهـدا
??????
#ۺـہـود_عـۺق
?بسمـ رب شهدا والصدیقین ?
#ۺـہـود_عـۺق❣️✌️?
شب✨ پنج محرم سال 92 رو یادم میاد…
حاج محمود روضه رو شروع کرد..
لحظه ی آخره…
عمو داره میره…
عمه یه کاری کن…
منو نمیبره…
.
.
.
کجا میخوای بری…. چرا منو نمیبری…?
.
اون لحظه که محمد شال مشکی رو سرش بود و از گریه منفجر شد تو ذهنم ثبت شد…
93
94
.
.
.
لحظه ای که پیکرش رو گذاشتن پایین…
با خودم زمزمه میکردم.
کجا میخوای بری…?
.
.
التماس دعا..✨
#نقل_از_دوست_شهید
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری ?
#ابـــووصــال ✨
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات ?