#شهید_سیدمرتضی_آوینی:
#شهید_سیدمرتضی_آوینی:
حیات قلب در گریه است و آن «قتیلالعَبَرات» كشته شد تا ما بگرییم و خورشید عشق را به دیار مرده قلبهایمان دعوت كنیم.
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین
#دخترانه
#دخترانه
#فرزند_شهید
#مهدی_نعیمانی
کفن را باز نکردند.
ریحانه پرسید« اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟»
آرام در گوشش گفتم«ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را میبخشی؟ این پیکر بابامهدی است.»
یکهو دلش ترکید و داد زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟»
برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمیشد. از صدای گریههای ریحانه مردم به هق هق افتادند.
دوباره در گوشش گفتم«ریحانه جان یک کار برای من میکنی؟»
با همان حال گریه گفت«چه کار؟»
بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.»
پرسید «چرا خودت نمیبوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان میکنند. فیلم میگیرند. خجالت میکشم.»
گفت «من هم نمیبوسم.»
گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.»
یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟»
گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد میکرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)و حضرت رقیه(س) قدم برمیداشت.»
یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان میدهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر میدید طاقت میآورد؟ نه، به خدا که بچهام دق میکرد.
همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم که بالا سرمان ایستاده بود و نگاهمان می کرد.
وصیت شهید:
#شهیدےکه_میخواست_مثل_اربابش_باشد….?
?عاشــق آقا اباعبــدالله بود. مے گفت: امام حســین(ع) بدن مطهــرش سه روز روي زمین بود، من از خـــدا می خواهم که جنازه ام ســـه ماه پیدا نشــود!?
همینطور هم شــد….
سه ماه از شهادتش می گذشت که با عده اي از هم رزمانش در گودالی پیدا شــدند.
بعدهـــا یک سرباز عراقےرا اسیــر کردنــد که نامــہ اے از عبــاس پیشــش بود.
در نامــه نوشــتہ بود: مادر می خواهند ما را زنــده به گــور کنند!??
همان ســرباز آنــها را زنمادر شهیدــده به گــور کـــرده و این نــامه را برداشته بود.
☝?راوی
〰️?〰️?〰️
✍️بخشی از وصیت شهید:
اين پيام هم به مــنافقان بدهــم که اين بسيجيے ها،اين افراد دليــر همچون شيشه اند که هر چه شکســته شوند تيزتــر مي شــوند، حتے ش.ـيشه خورده هايـشان هم( همان قبرشــان) خارے است به چشم شــما.✅
????
#شهــیدعــباس_سهیلے
#شهداےفارس
???
#شهیدےکه_میخواست_مثل_اربابش_باشد....
#شهیدےکه_میخواست_مثل_اربابش_باشد….?
?عاشــق آقا اباعبــدالله بود. مے گفت: امام حســین(ع) بدن مطهــرش سه روز روي زمین بود، من از خـــدا می خواهم که جنازه ام ســـه ماه پیدا نشــود!?
همینطور هم شــد….
سه ماه از شهادتش می گذشت که با عده اي از هم رزمانش در گودالی پیدا شــدند.
بعدهـــا یک سرباز عراقےرا اسیــر کردنــد که نامــہ اے از عبــاس پیشــش بود.
در نامــه نوشــتہ بود: مادر می خواهند ما را زنــده به گــور کنند!??
همان ســرباز آنــها را زنــده به گــور کـــرده و این نــامه را برداشته بود.
☝?راوی مادر شهید
〰️?〰️?〰️
✍️بخشی از وصیت شهید:
اين پيام هم به مــنافقان بدهــم که اين بسيجيے ها،اين افراد دليــر همچون شيشه اند که هر چه شکســته شوند تيزتــر مي شــوند، حتے ش.ـيشه خورده هايـشان هم( همان قبرشــان) خارے است به چشم شــما.✅
????
#شهــیدعــباس_سهیلے
#شهداےفارس
???
#یا_سیدالساجدین
? #یا_سیدالساجدین
هـرگزنگذاشت،تااَبدشبباشد
اومانْد،کهدرکنارِزینبباشد.
#سجاد کهسجّادهبهاودلمیبست،
تدبیرِخدابودکهدر"تب"باشد…??
#السلام_ایها_غریب
•?•
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جان ?
یکیازدوستانِصالحِمن،درعالمِخواب
مولاصاحبالزمان(ع)رادیدکهفرمود:
مندعاگویهرمومنیهستمكه
پسازذكرمصائبحضرتسيدالشهدا(ع)
برای"تعجیلفرجوتاییدمن"دعاكند!??
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』