"بهلول "
“بهلول “یکی از معروفترین شخصیت ها در ادبیات داستانی ماست، که به عاقل دیوانه نما شهرت دارد.
برخلاف “ملانصرالدین “که یک شخصیت کاملاً خیالی است، “بهلول واقعا در تاریخ وجود داشته است و از طرف مادری با” هارونالرشید “خلیفه معروف عباسی نسبت داشته و از طرفی از یاران نزدیک “امام جعفر صادق علیه السلام “بوده که بنا به فرمان امام برای حفظ جانش، خود را به دیوانگی می زند.
بهلول در لغت به معنی گشاده رو و بذله گو است و مجموعه حکایت های او یکی از شیرین ترین و پندآموز ترین حکایت ها در ادبیات فارسی محسوب میشود
همه همین ڪَونه هستند
?تــلــنــڪَــر
❌همه همین ڪَونه هستند❌
◁تا حالا متوجه شده اید!!
هرڪَاه ڪار خلاف شرع انجام مےدهیم و شخصے ما را نصیحت مےڪند، در جوابش مےڪَوییم?
”همه همین ڪَونه هستند، من هم مثل اونها“➣
?اما مثل اینڪه فراموش نمودهایم
◁ڪه اللّه متعال مےفرماید:
{وَإِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ}، «اڪَر از بیشتر مردم پیروے ڪنے تو را از راه اللّه دور مےسازند»➪
انعام/116
◁آرے این نشان از این دارد..
ڪه شیطان ڪَناه را در جلوے ما زیبا جلوه داده و با این جمله خیلے راحت خود را قانع مےڪنیم، لذا باید بدانیم: این جمله ڪه ”همه اینڪَونه هستند“ بدترین توجیه و خطرناڪترین بهانه براے انجام ڪارهای خلاف شرع است✨
♡عاقلان را اشاره اے ڪافیستـ…
#رحمت_الله_بر_نشر_ڪننده
ابروی تو چون یخ جامدی است که
امام علی :
ابروی تو چون یخ جامدی است که درخواست آن را قطره قطره آب میکند پس بنگر که آن را نزد چه کسی فرو میریزی
حکمت246 نهج البلاغه
مـرگ خبر نمیکنه
??
#تلنگر
هروقت فكر گناه سراغم مياد، به یاد #مرگ میوفتم.?
❌به اينكه اگه موقع انجام گناه سكته كنم و بميرم…?
?✋و دستم جايي باشه كه نبايد باشه يا حتی تن برهنه باشم
(چه آبرويي ازم ميره?)
?مهمتر از همه اينكه ديگه مُردم و فرصتی برای جبران اشتباهم و توبه ندارم.?
☑️پس : اگه تحریک شدی به این فکر کن ممکنه الان فرشته مرگ کنارت باشه…?
⚠️ به این فکر کن که بعد مرگ دیگه راه بازگشتی نیست…♻️❌
?کی میتونه الان اینجا قسم بخوره که تا یک دقیقه دیگه زندس⁉️
️
?پپس تویی که از یک دقیقه یا حتی یک ثانیه بعد از خودتم خبری نداری، چطور این گناهو انجام میدی درحالیکه ممکنه درهمون لحظه بمیری⁉️?
?چه تضمینی میکنی که وقتی برای #توبہ داشته باشی⁉️
️
❗️پپس مواظب باش❗️
? مـرگ خبر نمیکنه ?
داستان در مورد یک کوهنورد است که
#داستان
داستان در مورد یک کوهنورد است که
می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید. اکنون فکر می کرد مرگ چه قدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود و در این لحظه سکوت برایش چاره ای نماند جز آنکه فریاد بکشد خدایا کمکم کن نا گهان صدای پر طنینی که از آسمان شنیده می شد جواب داد: از من چه می خواهی؟ ای خدا نجاتم بده! واقعا باور داری که من می توانم تو را نجات دهم؟ البته که باور دارم اگر باور داری طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن یک لحظه سکوت… و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد. گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود…. و او فقط یک متر از زمین فاصله داشت….
و شما؟
چقدر به طنابتان وابسته ايد؟
آيا حاضريد آن را رها كنيد؟
در مورد خداوند يك چيز را نبايد فراموش كرد:
هرگز نگوئيد كه او شما را فراموش كرده و يا تنها گذاشته.
هرگز فكر نكنيد كه او مراقب شما نيست.
به ياد داشته باشيد كه او همواره شما را با دست راست خود نگه داشته است.
از رحمت خداوند ناامید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد
از رحمت خداوند ناامید نشوید همانا خداوند همه گناهان را می آمرزد
سوره الزمر _آیه53