#قضاوتهای_امام_علی_ع
#قضاوتهای_امام_علی_ع
مردی نزد عمر آمده و گفت: پیش از آنکه مسلمان شوم زنم را یک بار طلاق داده ام، و بعد از آن که مسلمان شده ام نیز دو دفعه. (حالمی توانم با او ازدواج کنم و یا محلل لازم است)؟ عمر ساکت ماند. مرد گفت: پس چه می گوئی؟
عمرگفت: اینجا بایست تا علی بیاید.
آن شخص ایستاد تا هنگامی که …
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#قضاوتهای_امام_علی_ع
#قضاوتهای_امام_علی_ع
مردی نزد عمر آمده و گفت: پیش از آنکه مسلمان شوم زنم را یک بار طلاق داده ام، و بعد از آن که مسلمان شده ام نیز دو دفعه. (حالمی توانم با او ازدواج کنم و یا محلل لازم است)؟ عمر ساکت ماند. مرد گفت: پس چه می گوئی؟
عمرگفت: اینجا بایست تا علی بیاید.
آن شخص ایستاد تا هنگامی که …
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
#خدمت_به_مردم
? #خدمت_به_مردم
? #سیره_شهدا
? آمده بود مرخصی، زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود.
? باد سردی هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد.
☕️ یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
? گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.
? وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها، کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
? می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور #مردم راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.
? شهید حسین املاکی به روایت همسر
#سیل
#لرستان_را_دریابید
#خدمت_به_مردم
? #خدمت_به_مردم
? #سیره_شهدا
? آمده بود مرخصی، زمستان بود و برف سنگینی به ارتفاع یک متر باریده بود و تمام کوچه، خیابان، باغ و جنگل را پوشانده بود.
? باد سردی هم می وزید و بیرون رفتن را سخت می کرد.
☕️ یک استکان چای دارچین دستش دادم. بعد اورکتش را انداخت روی دوشش و پارو را برداشت و رفت.
? گفت: زهرا خانم! می روم ببینم اگر راه بسته شده، راه را باز کنم.
? وقتی برگشت نزدیکی های غروب بود. دستکش ها، کلاه و لباسش برفی و گل آلود بود.
? می گفت: با چند تا از مردهای محله جاده و کوچه باغ ها را باز کردیم تا عبور و مرور #مردم راحت تر شود. این برفی که من می بینم حالا حالاها قصد آب شدن ندارد.
? شهید حسین املاکی به روایت همسر
#سیل
#لرستان_را_دریابید
شمه ای از جلوههای رأفت حضرت مهدی (عج)
شمه ای از جلوههای رأفت حضرت مهدی (عج)
????????
مرحوم آیت الله بهجت فرموده است که شخصى میگفت:
همراه رفقا بودم که آقایى را از دور در کوچه دیدم.
به دلم افتاد که حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
با خود گفتم:
وقتى رسید، در دل به او سلام می کنم. اگر جوابم را داد، معلوم می شود که خود حضرت است.
هنگامى که از کنارش رد می شدیم، در دل به آن بزرگوار سلام کردم،
تبسمى کرد و فرمود: علیکم السلام!
به همراهان خود گفتم:
آقا را دیدید؟!
گفتند: کدام آقا؟!
معلوم شد که آنها نه آقا را دیدهاند و نه جواب سلام او را شنیده اند!
?در محضر آيت الله بهجت، ص187 برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) صلوات
شمه ای از جلوههای رأفت حضرت مهدی (عج)
شمه ای از جلوههای رأفت حضرت مهدی (عج)
????????
مرحوم آیت الله بهجت فرموده است که شخصى میگفت:
همراه رفقا بودم که آقایى را از دور در کوچه دیدم.
به دلم افتاد که حضرت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
با خود گفتم:
وقتى رسید، در دل به او سلام می کنم. اگر جوابم را داد، معلوم می شود که خود حضرت است.
هنگامى که از کنارش رد می شدیم، در دل به آن بزرگوار سلام کردم،
تبسمى کرد و فرمود: علیکم السلام!
به همراهان خود گفتم:
آقا را دیدید؟!
گفتند: کدام آقا؟!
معلوم شد که آنها نه آقا را دیدهاند و نه جواب سلام او را شنیده اند!
?در محضر آيت الله بهجت، ص187 برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) صلوات