یکی از کارکردهای مهم دست، کاهش استرس و اضطراب در انسان است.
?یکی از کارکردهای مهم دست، کاهش استرس و اضطراب در انسان است.
?تماس کف دست و کف پا با پدیده های طبیعی مانند:
?آب
?شن
?خاک
?چوب ونظایر آن
❇️تأثیر مهمی بر کاهش هیجانات منفی دارد
?با رعایت نکات ایمنی
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
در روزهایی خاصی مثل ۲۲ بهمن ۱۳ آبان روز قدس لباس های #بسیجی می پوشید به قول دوستان تیپ می زد☺️
موقعی که موتور? داشت با موتور و این اواخر با ماشینش بچه های پایگاه و موسسه رو که از شب قبل #هماهنگ کرده بود جمع می کرد و قرار مون تو راهپیمایی ها? جلوی موسسه قرآن و عترت علیهم السلام نور بود.?
تو ماشین? سرودهای حماسی باز می کرد و یکی یکی بچه ها را از مسجد یا حتی جلوی منزلشون برمی داشت و می آورد سرقرار. بنر و پرچمی?? که قبلاً فراهم کرده بود پشت ماشین ش بود و از میدان شهاب کوچه باغ به خیل عظیم #راهپیمایان ملحق می شد.?
#شهید_وحید_فرهنگی_والا
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
در روزهایی خاصی مثل ۲۲ بهمن ۱۳ آبان روز قدس لباس های #بسیجی می پوشید به قول دوستان تیپ می زد☺️
موقعی که موتور? داشت با موتور و این اواخر با ماشینش بچه های پایگاه و موسسه رو که از شب قبل #هماهنگ کرده بود جمع می کرد و قرار مون تو راهپیمایی ها? جلوی موسسه قرآن و عترت علیهم السلام نور بود.?
تو ماشین? سرودهای حماسی باز می کرد و یکی یکی بچه ها را از مسجد یا حتی جلوی منزلشون برمی داشت و می آورد سرقرار. بنر و پرچمی?? که قبلاً فراهم کرده بود پشت ماشین ش بود و از میدان شهاب کوچه باغ به خیل عظیم #راهپیمایان ملحق می شد.?
#شهید_وحید_فرهنگی_والا
حضرت علے ؏
حضرت علے ؏
?✨ کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد‼️
?? بنابراین ، ما بدون استفاده از عبارات پرچرب و جذب ڪننده ، با ڪلماتی به سادگے زندگیِ آقامون، همه وِلائیان رو به ڪانالِ آقا دعوت میڪنیم
حضرت علے ؏
حضرت علے ؏
?✨ کسی که به هنگام یاری ولیّ (رهبر) خود، بخوابد با لگد دشمن از خواب بیدار خواهد شد‼️
?? بنابراین ، ما بدون استفاده از عبارات پرچرب و جذب ڪننده ، با ڪلماتی به سادگے زندگیِ آقامون، همه وِلائیان رو به ڪانالِ آقا دعوت میڪنیم
همسر #مدافع_حرم تعریف می کرد:
همسر #مدافع_حرم حمید_سیاهکلی_مرادی تعریف می کرد:
همسرم پسر عمه ام بود.
آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با#عید_غدیر_خم عروسی برگزار شد.
#عشق واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت رو راضی میکنه.
از علاقه و شوقش برای رفتن به #سوریه و #شهادت آگاه بودم و بهمین دلیل
برای رفتنش رضایت داشتم.
شب آخر به همسرم گفتم : نمیدونم زمان عملیات چه شبیِ، اما بشین برات حنا ببندم.
رو مبل کنار بوفه نشست و موها،محاسن و پاهاش رو حنا بستم.
مسواکش رو که دیگه لازم نداشت، بیرون انداخت و مسواک دیگه ای برداشت.
اما من مسواک قبلیش رو برداشتم و گفتم میخوام یادگاری بمونه.
گاهی انگار برخی احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدن.
اونشب تا صبح خوابم نمیبرد وبه همسرم که خوابیده بود، نگاه می کردم تا ببینم نفس میکشه. ساعت۴صبحانه آماده کردم و وقت رفتن۳بار توکوچه به پشت سرش نگاه کرد.چهره خندانش رو هیچوقت فراموش نمی کنم .
موقع خداحافظی گفت :
«دلم رو لرزوندی اما ایمانم رو نمیتونی بلرزونی»
بعد از#شهادتش شبی که در#معراج بود، ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و حلالم کنه
همسرم همیشه پاییز رو دوست داشت و بهترین اتفاقات زندگی اش در#پاییز رقم خورد.#کربلا رفتن #عقد #ازدواجش #شهادت.
صبحی که میرفتن. گفتم کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره.
دوباره ته دلم می گفتم نه، بخدا راضی نیستم درد بکشه
?#دوست_دارم و #عاشقتم? رو راحت بیان میکردن.
قبل رفتن گفتن : فرزانه من پشت تلفن نمیتونم جلوی دوستام بگم
?#دوستت_دارم? چیکار کنم؟
گفتم : تو بگو یادت باشه،من یادم می افته.
موقع پایین رفتن از پله ها می گفت : یادت باشه، یادت باشه.
منم میگفتم : یادم هست،یادم هست .
دست زدم دیدم خیلی سرد بود. وقتی دستاش سرد بود
میگفت : فرزانه با دستات گرمش کن.
تو اون ۱۵ دقیقه نمی دونستم چی بگم. فقط بغلش می کردم می گفتم:
?#خیلی_دوستت_دارم_عزیزم?#خیلی_دوستت_دارم?
همه لحظات حسش میکنم.خاکُ می بوسیدم ومی ریختم روش.
می گفتم تا ابد همسر منو ببوس.
گفتم: تو چقدر از من خوشبخت تری که میتونی تا قیامت همسر منو در آغوش بگیری.
کفشاشو می پوشم.حس می کنم پاهام به پاهاش می خوره
همیشه وقتی ماموریت? گل ? میخرید.
بهش گفتم عزیزم از این به بعد من باید برات? گل ? بیارم.
#شهادت پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن.
در مدتی که به سوریه رفته بود، چند بار تماس گرفت.
آخرین بار بسیار خوشحال بود و از زیارت حرم حضرت زینب (س) تعریف میکرد.۱۲ ساعت بعد به شهادت رسید،آنطور که هم رزمانش تعریف میکنند.
خمپارهای به نزدیکی همسرم و چهار نفر از همرزمان برخورد می کند که شهید سیاهکالی از همه نزدیکتر بوده و پای راستش به شدت مجروح می شود، پای چپ نیز می شکند و سر و صورتش نیز آسیب می بیند.
در لحظات آخر چند ثانیه دستش را بر پیشانی قرار می دهد و نام امام زمان (عج) و سید الشهدا (ع) را می برد تا به شهادت می رسد.