مناجات و نیایش
?مناجات و نیایش ?
?راوی: علی مرعی (دوست شهید)
✳️ #احمد به اسم علی عشق می ورزید و من خیلی #خوشبختم که اسمم علی است چون اسم من او را به یاد امام علی ابن موسی الرضا (ع) می انداخت، همه می دانند که #احمد عاشق #امام_رضا(ع) بود و با او مناجات می کرد.
✳️در دعای #توسل زمانی که به نام امام رضا (ع) می رسیدیم صدای #احمد بالا می رفت. همیشه خطاب به حضرت می گفت"خدا راست گفت زمانی که شما را علی نامید”
✳️شب های جمعه دعای #کمیل را گوش می داد و می گفت “این دعا نامه ی اعمال ما را نزد امام زمان(عج الله) #سفید خواهد کرد، همچنان که در روایات آمده است حضرت صاحب الزمان (عج الله)جمعه ها نامه ی اعمال ما را بررسی می کند”
✳️همیشه دعای #عهد را با هم می خواندیم، این قسمت را سه بار تکرار می کرد (اللهم اِن حالَ بَیْنی وَ بَینَهُ المَوت، الذی جَعَلْتَه علی عِبادِک حَتماً مَقضِیّاً فَاَخرِجنی مِن قَبری مُؤتَزِراً کَفَنی شاهِراً سَیفی مُجَرِّداً قَناتی مُلَبِّیاً دَعوَةَ الدّاعی فِی الحاضِرِ و البادی)
#شهید_احمد_مشلب?
#شهید_مدافع_حرم
ما اگر قرار باشد نمازشب نخوانیم ورشڪست میشویم .
?مصطفی میگفت : تاجر اگر سرمایهاش را خرج ڪند ورشڪست میشود ؛
باید سود در بیاورد ڪه زندگیاش بگذرد .
ما اگر قرار باشد نمازشب نخوانیم ورشڪست میشویم .
✍ همسر #شهید_مصطفی_چمران
#روزتــون_شــــهدایــــے
#تلنگر
این وعدہ خداست
ڪہ حق النــــاس را نمے بخشد!
خـــــون شهدا حق الناس است
نمے دانم با این حق النـــــاس
بزرگے ڪہ بہ گردن ماســــت،
چہ خواهیم ڪرد؟
#روزتــون_شــــهدایــــے?
#خاطرات_شهدا
#خاطرات_شهدا
?به روایت مادر:
?سعیدم از زمان بچگی پایش به مسجد و پایگاه بسیج محله باز شد تا اینکه عاقبت نیروی #سپاه شد. او از بچگی عاشق اهل بیت (ع) بود..
?سعیدم بسیار مهربان بود به من و پدرش #احترام زیادی می گذاشت، بیشتر دوستانش افرادی خوب و متدین بودند، روابط عمومی بالایی داشت و می توانست دیگران را سریع به خود جذب کند…
?رشته دانشگاهی سعید تربیت بدنی بود و حکم #قهرمانی در استان را داشت. از دوران بچگی #تکواندو کار بود بعد در ادامه هم رشته #کشتی را ادامه دادند
?سعید #چهار مرتبه به #سوریه اعزام شده بود و هر وقت هم می رفت تا ۵۰، ۶۰ روز در سوریه می ماند…آخرین اعزامش هم ۲۳ بهمن ماه ۹۵ بود، بار دوم که به سوریه رفته بود به سعید گفتم مادر نمی شود دیگر نروی؟ برگشت در جواب به من گفت مادر اگر ما نرویم بیگانگان در کشورمان رخنه پیدا می کنند و من دیگرحرفی نمی زدم و مانع رفتن هایش نمی شدم
?دوم فروردین ۹۶بود که سعید هم صبح و شب با من تماس گرفت که آخرین بار ساعت ۱۲ شب بود که #تماس گرفت به سعید گفتم: مامان پس کی می آیی؟ که برگشت به من گفت مامان شما نگران من نباشید و اصرار داشت که من مسافرت به شمال را بروم که من در جوابش گفتم: مادر تا تو نیایی بدون تو هیج جا نمی روم
?سعید گفته بود که «اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم»، در ذهنم مقدمات #خواستگاری و عروسی چیده بودم.
بغضم گرفت، گریه کردم که سعید به من گفت: مادر گریه نکن انشاءالله ششم تا هفتم عید می آیم، جایم هم خیلی خوب است
?قرار بود #هشتم فروردین در شمال خانه مادر بزرگش برای او #جشن_تولد بگیریم و او را غافلگیر کنیم، دیگر نمی دانستیم که سعید زودتر از همه ما را #غافلگیر می کند.
?بچه های خودی از طرف دشمن از چهار طرف در #محاصره قرار می گیرند. دو تا از نیروهایش از بچه های #فاطمیون بودند که تیر می خورند و از طریق بی سیم به جاسم اطلاع می دهند که باید به عقب برگردد.ولی سعید می گوید نمی توانم دو تا از نیروها تیر خورده باید آنها را بر گردانم در غیر این صورت، داعشی ها می آیند و آنها را #اسیر کرده و می برند!
?سعید جلو می رود آنها را برگرداند که تیری به #پهلویش می خورد ولی باز هم مقاومت می کند. که آن دو نیروی فاطمیون را به عقب برگرداند که تیر دومی به ران پایش می زنند..
سعید از شدت خونریزی در روز جمعه #چهارم_فروردین ۱۳۹۶ به شهادت رسید.
#شهید_سعید_خواجه_صالحانی
#شهید_مدافع_حرم?
شهید مهدی حسینی
تقریبا 30 سالش بود .
از آموزشی باهاش آشنا شدم . موهای بچه ها رو ماشین میکرد . روپوش زده بود شبیه قصاب ها شده بود
بهش میگفتیم قصاب !!!
بخاطر تمرینات سخت و نفسگیر و دوری از بچه ها خیلی از لحاظ جسمی و روحی خسته بودند .
یک روز که نزدیک اذان ظهر برای نماز چند دقیقه ای به همه استراحت داده بودند . من و دوستم سید جواد نشسته بودیم که مهدی اومد پیشمان نشست و گفت چیه پکرین ، تو خودتونین ، یکم با من صحبت کنین حالتون خوب بشه .
دوستم سید جواد به مهدی گفت : مهدی تو زن و بچه نداری ؟
مهدی گفت : چرا دوتا بچه دارم .
ما بهش گفتیم مهدی تو دلت برای زن و بچت تنگ نمیشه ؟
یه دفعه دیدم مهدی روشو کرد اون طرف…
وقتی روشو برگردوند چشاش پر اشک شده بود و گفت : چرا دلم تنگ میشه ، ولی عشق بی بی زینب دیوونم کرده .
مهدی از آموزشی همش میگفت : من شهید میشم و ما بهش میخندیدیم ، نگو اون راست میگفت و ما نمی فهمیدیم .
? شهید مهدی حسینی ?
همسر شهید و مادر چهار شهید ... #زنان_زینبی
❇️همسر شهید و مادر چهار شهید … #زنان_زینبی
? بچہ های ما راه خدا را رفتہ اند ، برای چہ باید در مقابلش از مردم بخواهم ڪه احترام بگذارند یا توقعی داشتہ باشم ؟!هیچ توقعی از مردم ندارم .
?هر چہ بخواهم فقط از خداست .
✍ حلیمہ خاتون مادر و همسر شهیدان سجادیان …