رؤیای مرحوم آیت الله بروجردی
رؤیای مرحوم آیت الله بروجردی
جناب مستطاب آیت الله آقای سید حسین بدلا که از ائمه جماعت قم واز اساتید دروس سطح نگارنده، ودر زمان مرحوم آیت الله بروجردی از اصحاب ایشان بودند فرمود:
در یکی از سفرهای تابستانی مرحوم آقای بروجردی به قریه وشنوه از مناطق ییلاقی قم اولِ روز، از منزلی که در همسایگی ایشان برایم تهیه شده بود بیرون آمدم، دیدم که مرحوم آقا، بر خلاف روش همه روزه که معمولاً بعد از نماز صبح وانجام تعقیبات استراحت می کردند، داخل کوچه قدم می زند ودر فکر فرو رفته است.
نزدیک آمدم وعلت را پرسیدم.
فرمود: در خواب دیدم که سید مرتضی -همان عالم متفکر قرن پنجم هجری از دنیا رفته اند ومن با جمع زیادی او را تشییع می کنم وبه جنازه اش در صحن حضرت معصومه علیهاالسلام نماز خواندم، از این رؤیا نگرانم.
با ایشان به بیرونی رفتم وبرای منحرف کردن فکرشان مسئله ای را عنوان نمودم تا از محضرشان استفاده شود ایشان به قدری علاقه به بحث های علمی داشت که وقتی وارد مذاکره می شد، همه چیز را فراموش می کرد
بعد از مدتی، مأمور پست آمد ویک محموله پستی را که در روی آن نامه ای جدا بود تحویل داد. وقتی نامه را باز کردیم، خبر مرگ مرحوم آیت الله حاج سید محمد تقی خوانساری -یکی از علمای بزرگ قم- در آن نوشته وزمان تشییع هم معلوم شده بود وبه ایشان تسلیت داده بودند.
آقا به مجرد خواندن نامه عازم قم شد. همراه ایشان به قم آمدیم. موفّق به تشییع جنازه شدیم، وبعد آقا به جنازه ایشان نماز خواند وبرای استراحت به یکی از حجره های صحن مطهر آمدند، بعد از مقداری جلوس فرمود: این همان جمعیتی است که در خواب مشاهده کردم.
?آیینه اسرار؛حسین کریمی قمی
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي،
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي، شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله لبنان) براي ديدار با رهبري و عرض تسليت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خميني به ايران مي آيد و با سيد احمد آقا ملاقات مي کند و به ايشان تسليت مي گويد.
شهيد موسوي در اين ديدار مي گويد: «يک روايت هست که مضمونش اين است که پيغمبر اسلام(س) به علي(ع) مي فرمايند که در آخرالزمان يکي از فرزندان من که همنام پيامبر بني اسرائيل است به حق قيام مي کند و ظالم را از کشورش بيرون مي کند و حکومت تشکيل مي دهد و بعد از او فرزند ديگر من از اهل خراسان که همنام علي است صاحب حکومت مي شود و در دست راستش خللي وارد مي شود و پرچم را به صاحب امر مي دهد.
تا سيد عباس اين روايت را به سيد احمد آقا گفت، سيد احمد آقا جواب داد: حالا شما اين را گفتيد من هم يک چيز به شما بگويم؛
وقتي روز ششم تير، آقاي خامنه اي ترور شد به من گفتند که اين خبر را به امام بدهيد؛ من ترسيدم که خبر را بگويم براي قلب امام مشکلي پيش بيايد لذا نگفتم. باز بعد از مدتي با ترس رفتم خدمت امام. تا امام مرا ديد فرمود: فکر مي کنيد که من خبر ندارم چه اتفاقي افتاده است.
بعد امام به من فرمود:«دست راست آقاي خامنه اي چي شد؟» من هم گفتم که دست راست ايشان ديگر کار نمي کند و عصب دست شان از کار افتاده است.»
حاج احمد آقا افزود: «پس از اينکه اين حرف را زدم ناگهان ديدم امام رو به قبله ايستاد و سه بار فرمود: الحمدلله. من تعجب کردم که چرا امام اين را گفتند اما اظهار ناراحتي نکردند و چيزي نگفتند. من اين ماجرا را نمي دانستم تا موقعي که حديثي که شما (شهيد موسوي) گفتيد خواندم و فهميدم که منظور امام چه بود.
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي،
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي، شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله لبنان) براي ديدار با رهبري و عرض تسليت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خميني به ايران مي آيد و با سيد احمد آقا ملاقات مي کند و به ايشان تسليت مي گويد.
شهيد موسوي در اين ديدار مي گويد: «يک روايت هست که مضمونش اين است که پيغمبر اسلام(س) به علي(ع) مي فرمايند که در آخرالزمان يکي از فرزندان من که همنام پيامبر بني اسرائيل است به حق قيام مي کند و ظالم را از کشورش بيرون مي کند و حکومت تشکيل مي دهد و بعد از او فرزند ديگر من از اهل خراسان که همنام علي است صاحب حکومت مي شود و در دست راستش خللي وارد مي شود و پرچم را به صاحب امر مي دهد.
تا سيد عباس اين روايت را به سيد احمد آقا گفت، سيد احمد آقا جواب داد: حالا شما اين را گفتيد من هم يک چيز به شما بگويم؛
وقتي روز ششم تير، آقاي خامنه اي ترور شد به من گفتند که اين خبر را به امام بدهيد؛ من ترسيدم که خبر را بگويم براي قلب امام مشکلي پيش بيايد لذا نگفتم. باز بعد از مدتي با ترس رفتم خدمت امام. تا امام مرا ديد فرمود: فکر مي کنيد که من خبر ندارم چه اتفاقي افتاده است.
بعد امام به من فرمود:«دست راست آقاي خامنه اي چي شد؟» من هم گفتم که دست راست ايشان ديگر کار نمي کند و عصب دست شان از کار افتاده است.»
حاج احمد آقا افزود: «پس از اينکه اين حرف را زدم ناگهان ديدم امام رو به قبله ايستاد و سه بار فرمود: الحمدلله. من تعجب کردم که چرا امام اين را گفتند اما اظهار ناراحتي نکردند و چيزي نگفتند. من اين ماجرا را نمي دانستم تا موقعي که حديثي که شما (شهيد موسوي) گفتيد خواندم و فهميدم که منظور امام چه بود.
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي،
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي، شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله لبنان) براي ديدار با رهبري و عرض تسليت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خميني به ايران مي آيد و با سيد احمد آقا ملاقات مي کند و به ايشان تسليت مي گويد.
شهيد موسوي در اين ديدار مي گويد: «يک روايت هست که مضمونش اين است که پيغمبر اسلام(س) به علي(ع) مي فرمايند که در آخرالزمان يکي از فرزندان من که همنام پيامبر بني اسرائيل است به حق قيام مي کند و ظالم را از کشورش بيرون مي کند و حکومت تشکيل مي دهد و بعد از او فرزند ديگر من از اهل خراسان که همنام علي است صاحب حکومت مي شود و در دست راستش خللي وارد مي شود و پرچم را به صاحب امر مي دهد.
تا سيد عباس اين روايت را به سيد احمد آقا گفت، سيد احمد آقا جواب داد: حالا شما اين را گفتيد من هم يک چيز به شما بگويم؛
وقتي روز ششم تير، آقاي خامنه اي ترور شد به من گفتند که اين خبر را به امام بدهيد؛ من ترسيدم که خبر را بگويم براي قلب امام مشکلي پيش بيايد لذا نگفتم. باز بعد از مدتي با ترس رفتم خدمت امام. تا امام مرا ديد فرمود: فکر مي کنيد که من خبر ندارم چه اتفاقي افتاده است.
بعد امام به من فرمود:«دست راست آقاي خامنه اي چي شد؟» من هم گفتم که دست راست ايشان ديگر کار نمي کند و عصب دست شان از کار افتاده است.»
حاج احمد آقا افزود: «پس از اينکه اين حرف را زدم ناگهان ديدم امام رو به قبله ايستاد و سه بار فرمود: الحمدلله. من تعجب کردم که چرا امام اين را گفتند اما اظهار ناراحتي نکردند و چيزي نگفتند. من اين ماجرا را نمي دانستم تا موقعي که حديثي که شما (شهيد موسوي) گفتيد خواندم و فهميدم که منظور امام چه بود.
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي،
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي، شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله لبنان) براي ديدار با رهبري و عرض تسليت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خميني به ايران مي آيد و با سيد احمد آقا ملاقات مي کند و به ايشان تسليت مي گويد.
شهيد موسوي در اين ديدار مي گويد: «يک روايت هست که مضمونش اين است که پيغمبر اسلام(س) به علي(ع) مي فرمايند که در آخرالزمان يکي از فرزندان من که همنام پيامبر بني اسرائيل است به حق قيام مي کند و ظالم را از کشورش بيرون مي کند و حکومت تشکيل مي دهد و بعد از او فرزند ديگر من از اهل خراسان که همنام علي است صاحب حکومت مي شود و در دست راستش خللي وارد مي شود و پرچم را به صاحب امر مي دهد.
تا سيد عباس اين روايت را به سيد احمد آقا گفت، سيد احمد آقا جواب داد: حالا شما اين را گفتيد من هم يک چيز به شما بگويم؛
وقتي روز ششم تير، آقاي خامنه اي ترور شد به من گفتند که اين خبر را به امام بدهيد؛ من ترسيدم که خبر را بگويم براي قلب امام مشکلي پيش بيايد لذا نگفتم. باز بعد از مدتي با ترس رفتم خدمت امام. تا امام مرا ديد فرمود: فکر مي کنيد که من خبر ندارم چه اتفاقي افتاده است.
بعد امام به من فرمود:«دست راست آقاي خامنه اي چي شد؟» من هم گفتم که دست راست ايشان ديگر کار نمي کند و عصب دست شان از کار افتاده است.»
حاج احمد آقا افزود: «پس از اينکه اين حرف را زدم ناگهان ديدم امام رو به قبله ايستاد و سه بار فرمود: الحمدلله. من تعجب کردم که چرا امام اين را گفتند اما اظهار ناراحتي نکردند و چيزي نگفتند. من اين ماجرا را نمي دانستم تا موقعي که حديثي که شما (شهيد موسوي) گفتيد خواندم و فهميدم که منظور امام چه بود.
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي،
در اوايل رهبري آيت الله خامنه اي، شهيد سيد عباس موسوي (دبيرکل سابق حزب الله لبنان) براي ديدار با رهبري و عرض تسليت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خميني به ايران مي آيد و با سيد احمد آقا ملاقات مي کند و به ايشان تسليت مي گويد.
شهيد موسوي در اين ديدار مي گويد: «يک روايت هست که مضمونش اين است که پيغمبر اسلام(س) به علي(ع) مي فرمايند که در آخرالزمان يکي از فرزندان من که همنام پيامبر بني اسرائيل است به حق قيام مي کند و ظالم را از کشورش بيرون مي کند و حکومت تشکيل مي دهد و بعد از او فرزند ديگر من از اهل خراسان که همنام علي است صاحب حکومت مي شود و در دست راستش خللي وارد مي شود و پرچم را به صاحب امر مي دهد.
تا سيد عباس اين روايت را به سيد احمد آقا گفت، سيد احمد آقا جواب داد: حالا شما اين را گفتيد من هم يک چيز به شما بگويم؛
وقتي روز ششم تير، آقاي خامنه اي ترور شد به من گفتند که اين خبر را به امام بدهيد؛ من ترسيدم که خبر را بگويم براي قلب امام مشکلي پيش بيايد لذا نگفتم. باز بعد از مدتي با ترس رفتم خدمت امام. تا امام مرا ديد فرمود: فکر مي کنيد که من خبر ندارم چه اتفاقي افتاده است.
بعد امام به من فرمود:«دست راست آقاي خامنه اي چي شد؟» من هم گفتم که دست راست ايشان ديگر کار نمي کند و عصب دست شان از کار افتاده است.»
حاج احمد آقا افزود: «پس از اينکه اين حرف را زدم ناگهان ديدم امام رو به قبله ايستاد و سه بار فرمود: الحمدلله. من تعجب کردم که چرا امام اين را گفتند اما اظهار ناراحتي نکردند و چيزي نگفتند. من اين ماجرا را نمي دانستم تا موقعي که حديثي که شما (شهيد موسوي) گفتيد خواندم و فهميدم که منظور امام چه بود.