زیر پاهای خود منتظر فرج باشید
? زیر پاهای خود منتظر فرج باشید ?
❣
? ابراهيم بن محمّد بن فارس می گويد:
✨ من و نوح و ايّوب بن نوح در راه مكّه بوديم و در وادى زباله فرود آمديم و نشستيم و با يك ديگر صحبت مى كرديم، سخن از اوضاع زمانه و دورى امر امامت از ما بود،
ايّوب بن نوح گفت: امسال نامه اى نوشتم و از اين مطلب پرسش نمودم.
? مولای ما حضرت امام هادی صلوات الله علیه به من نوشتند: چون امام شما از ميان شما برداشته (و غایب شد) از زير پاهاى خود منتظر فرج باشيد؛ یعنی اینقدر فرج را نزدیک ببینید و ناامید نشوید.
?كمال الدين و تمام النعمة،ج 2ص 381
? صقر بن ابو دلف می گويد:
✅ شنیدم مولای ما حضرت امام هادى صلوات الله علیه مى فرمایند:
امام پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم، كسى كه زمين را از عدل و داد پر می سازد، همچنان كه پر از ظلم و جور شده است.
?كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 383
از خدا شکایت داری؟
❌ از خدا شکایت داری؟
? از أبو هاشم جعفرى روایت شده است كه گفت:
? تنگدستى سختى بر من عارض شد. از این رو برای شکایت، به سوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد( علیه السلام) رفتم و اذن ورود به محضر آن امام خواستم.
? آن حضرت اجازه ی ورود دادند. وقتی نشستم، فرمودند: «اى أبا هاشم! می خواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا به تو بخشیده است، شكر گوئى؟!» در این حال من سر به زیر افكندم و خاموش ماندم؛ زیرا نمی دانستم كه در جواب آن امام چه بگویم.
? امام دوباره رشته ی سخن را بر دست گرفتند و فرمودند: «خداوند عزّ و جلّ، ایمان را نصیب تو ساخت، از این رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت. و سلامت را روزیت كرد، از این رو تو را در طاعت خود یارى فرمود. و قناعت را بهره ی تو فرمود و از این رو تو را از بى آبروئى مصون داشت.
اى أبا هاشم! من از این رو بر این گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو می خواهى از كسى كه این چنین با تو رفتار كرده است، نزد من شكایت كنى. اكنون امر كرده ام كه صد دینار در اختیار تو قرار دهند. پس آن را بستان!»
?? ترجمه من لا يحضره الفقيه، نشر صدوق، 1376، ج6، ص 350.
از خدا شکایت داری؟
❌ از خدا شکایت داری؟
? از أبو هاشم جعفرى روایت شده است كه گفت:
? تنگدستى سختى بر من عارض شد. از این رو برای شکایت، به سوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد( علیه السلام) رفتم و اذن ورود به محضر آن امام خواستم.
? آن حضرت اجازه ی ورود دادند. وقتی نشستم، فرمودند: «اى أبا هاشم! می خواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا به تو بخشیده است، شكر گوئى؟!» در این حال من سر به زیر افكندم و خاموش ماندم؛ زیرا نمی دانستم كه در جواب آن امام چه بگویم.
? امام دوباره رشته ی سخن را بر دست گرفتند و فرمودند: «خداوند عزّ و جلّ، ایمان را نصیب تو ساخت، از این رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت. و سلامت را روزیت كرد، از این رو تو را در طاعت خود یارى فرمود. و قناعت را بهره ی تو فرمود و از این رو تو را از بى آبروئى مصون داشت.
اى أبا هاشم! من از این رو بر این گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو می خواهى از كسى كه این چنین با تو رفتار كرده است، نزد من شكایت كنى. اكنون امر كرده ام كه صد دینار در اختیار تو قرار دهند. پس آن را بستان!»
?? ترجمه من لا يحضره الفقيه، نشر صدوق، 1376، ج6، ص 350.
از خدا شکایت داری؟
❌ از خدا شکایت داری؟
? از أبو هاشم جعفرى روایت شده است كه گفت:
? تنگدستى سختى بر من عارض شد. از این رو برای شکایت، به سوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد( علیه السلام) رفتم و اذن ورود به محضر آن امام خواستم.
? آن حضرت اجازه ی ورود دادند. وقتی نشستم، فرمودند: «اى أبا هاشم! می خواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا به تو بخشیده است، شكر گوئى؟!» در این حال من سر به زیر افكندم و خاموش ماندم؛ زیرا نمی دانستم كه در جواب آن امام چه بگویم.
? امام دوباره رشته ی سخن را بر دست گرفتند و فرمودند: «خداوند عزّ و جلّ، ایمان را نصیب تو ساخت، از این رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت. و سلامت را روزیت كرد، از این رو تو را در طاعت خود یارى فرمود. و قناعت را بهره ی تو فرمود و از این رو تو را از بى آبروئى مصون داشت.
اى أبا هاشم! من از این رو بر این گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو می خواهى از كسى كه این چنین با تو رفتار كرده است، نزد من شكایت كنى. اكنون امر كرده ام كه صد دینار در اختیار تو قرار دهند. پس آن را بستان!»
?? ترجمه من لا يحضره الفقيه، نشر صدوق، 1376، ج6، ص 350.
حضرت علی عليه السلام می فرمایند:
? حضرت علی عليه السلام می فرمایند:
?أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ…، إرحَمْ تُرحَمْ
✨نيكى كن، تا به تو نيكى شود…، رحم كن، تا به تو رحم شود
? ميزان الحكمه ج 4 ص382
حضرت علی عليه السلام می فرمایند:
? حضرت علی عليه السلام می فرمایند:
?أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ…، إرحَمْ تُرحَمْ
✨نيكى كن، تا به تو نيكى شود…، رحم كن، تا به تو رحم شود
? ميزان الحكمه ج 4 ص382