☸ زندگی نامه طلبه شهید مهدی مرادی
◽️ در کربلای پنج از دشمن اسیر گرفت، ولی چشمش در چشم آن افتاد، دلش رحم آمد و او را نکشت، مدتی بعد او را با بمب شیمیایی چنان شهید کردند، که جنازهاش قابل شناسایی نبود.
◽️ طلبه شهید مهدی مرادی، سال 1347ش در مشکینشهر دیده به جهان گشود. پساز رشد و بالندگی به مدرسه رفت. در دبیرستان صبحها درس میخواند و عصرها در حوزه علمیه مشغول درس دینی شد.
◽️ پدرش میگوید: مهدی لحظهای قرآن را از خودش دور نمیکرد و در نیمههای شب نیز قرآن و دعا میخواند و روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه داشت. کمحرف، با حیا و مهربان بود با آنکه سن کمی داشت، ولی نماز و دعایش در دیگران اثر میگذاشت. میگفت: نماز، انسان را از گناه دور میکند.
◽️ مادرش وقتی متوجه رفتن مهدی به جبههها شد، بیدرنگ بهدنبالش رفت و به او گفت: وقتی بروی، مثل اینکه امیدمان رفته است. چیزی نگفت و به خانه برگشت. داخل حیات لباسش را به مادرنشان داد و با گریه گفت: سرباز آقا زمان زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستم، حالا نمیگذاری بروم؟ مادرش میگوید: به او گفتم: برو. بعدها مهدی در نامهای نوشت: آن روز بهخاطر اینکه دل شما را نشکنم، مجبور شدم که برگردم، ولی دینم را بیشتر دوست دارم و باید در جبهه باشم.
◽️ تنها پسر خانواده بود و به همین دلیل سپاه مانع رفتن او به جبهه میشد. با گریه میگفت: اسمم را مهدی گذاشتند و اگر آقا ظهور کند، چه جوابی دارید تا به ایشان بدهید؟
◽️ در گردان حضرت علیاصغر علیه السلام بهعنوان پیک مشغول بود و عاقبت در روز جمعه دوم فروردین سال 1366 در عملیات کربلای8 در شلمچه آسمانی شد. وقتی مادرش حرف از عروسیاش میزد، میگفت: دعا کنید تا عروس شهادت را در آغوش بگیرم!
علمداران عشق
تهیه و تنظیم: علیاکبر بخشی