❓بنای قتل امام حسین سلام الله علیه را چه کسی گذاشت؟
✅پاسخ:
عبدالله پسر عمر بن خطاب در طی نامه ای یزید را به خاطر شهادت امام حسین علیه السلام ملامت نمود.
اما یزید در جوابش نوشت:
بدان ای احمق! پدر تو نخستين کسي بود که اين سنت را رواج داد و حق را از صاحبان آن برگرفت!
و مصیبات و اذیت ها و ستم ها بر فاطمه (سلام الله علیها) روا داشت و فدک را از او گرفت و حرمتش را شکست …
?الطرائف سید بن الطاووس صفحه ٢٤٧
نهج الحق و کشف الصدق علامه حلی صفحه ٣٥٦
عبدالله پس از جواب نامساعد یزید به دمشق رفت.
یزید، عبدالله را به یک خلوتگاهی برد و به او گفت: خط پدرت را میشناسی؟
عبدالله گفت: آری والله.
یزید، صندوقچه ای بیرون آورد که در آن نامه ای درون پارچه حریری پیچیده شده بود.
آن نامه را عبدالله از دستش گرفت و بوسید نامه را خواند دید نوشته شده است:
این عهدی است که از عمر بن خطاب به معاویه بن ابی سفیان بدان ای پسر ابوسفیان
من بودم که علی را از خلافت برکنار کردم و مردم را به بیعت با ابوبکر درآوردم و در اطاعت کردن از ابوبکر دست به هرکاری زدم و به اولاد محمد هر ستمی مقدور بود کردم و تا زنده ام می کنم…!!!
ای بنی امیه!
امیدوارم که شما چوبه های طناب این خیمه را برافراشته کنید.
ای معاویه بدین جهت ولایت شام را با تو سپردم و هرگونه تصرف مالکانه را در آن سرزمین به تو واگذار کردم تا با گفتار محمد در مورد (شجره ملعونه) در قرآن که درباره شماست مخالفت کرده باشم! که هرگز من محمد و خدا و دینش را تصدیق نکردم ….
ای معاویه!
از اینکه علی و فرزندانش حسن و حسین بر ما و تو بشورند خاطرجمع نیستم.
اگر به همراهی و کمک گروهی از امت توانستی با آنان پیکار کنی انجام ده و کار را تمام کن هرگز در قتال با آنها کوتاهی نکن…
امنیت شان را از آنان بگیر و به دست خودشان آنان را بکش و با شمشیر خودشان نابودشان ساز …
راه و روش پیشینیان خود را پیش گیر و انتقام خون آنان را بگیر دنباله رو آنان باش.
عبدااله خبیث فرزند عمربن خطاب وقتی که نامه را تمام کرد بلند شد پیشانی یزید را بوسید و گفت الحقّ پدرم درست گفته خوب کردی خارجی و پسر خارجی را کشتی. یزید با انبوهی هدایای نفیس او را به مدینه باز گرداند و گفت: حقّ با یزید بوده …
? بحارالانوار جلد٣٠ صفحه٢٨٧
مجمع النورین ابوالحسن المرندی صفحه١٠٥
وقتي آقا امام حسين سلام الله علیه دستشان را از خون پر کرد و به آسمان پرتاب کرد و دوباره پر کرد و صورت و محاسن بزرگوار را با خون خضاب کرد؛ فرمود:
دوست دارم جدم رسول اکرم را ملاقات کنم در حالي كه بدنم اغشته به خون است و به او بگويم يا رسول الله ابابکر و عمر مرا کشتند.
?مقتل الحسین ابوبكرخوارزمي