قضيهي کربلا يک فرهنگ فوق العادهاي است، انسانِ کاملي به صحنه آمده است و مأمور است در راستاي ادامهي نهضت خود موضوع اشک بر شهداي کربلا را جهت اصلاح بشريت به نحوي خاص جزء مأموريت خود قرار دهد به همين جهت در روايات متعدد روي گريه براي شهداي کربلا تأکيد شده است.
حتي از قبل مشخص است که حضرت اباعبدالله(علیه السلام) چنين مأموريتي را به عهده دارند. در روايت داريم حضرت اميرالمؤمنين(علیه السلام)به امام حسين(علیه السلام)فرمودند: «يَا عَبْرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا يَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ نَعَمْ يَا بُنَي»؛[1] اي عاملِ اشک هر مؤمني! امام حسين(علیه السلام) سؤال کردند، مرا ميفرمائيد اي پدر؟ حضرت فرمودند: آري اي پسرم.
چون اين اشک، اشک جبران آن کمالي است که از آن دور افتادهايم و امام حسين(علیه السلام) و اصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال مينمايند. حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) ميفرمايند: «أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر»[2] من كشتهام براى اشك، هيچ مؤمني يادم نمي كند مگر آنكه گريه خواهد کرد.
اشكي كه در شيعه هست با ناراحتيهاي عاطفي و احساساتي فرق اساسي دارد، اشك براي حسين(علیه السلام) عامل رابطهي انسان با مقاصد قدسي است و لذا نه تنها شادي و نشاط را از شيعيان نميگيرد، بلكه شادي و نشاط در زندگي شيعيان موج ميزند. ولي نبايد آن را با لذتگرايي يكي گرفت، زيرا تفاوت زيادي است بين آن شادي كه با پرهيزگاري همراه است و روح معنوي دارد با آنچه امروز در غرب هست كه لذتگرايي، مقصد و معبود شده است. در شيعه، شور زندگي با يادآوري غمِ غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ «مرگآگاهي» راه خود را از قهقهههاي اهل غفلت جدا كرده و سعي دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ كند و اشك بر حسين(علیه السلام)طلب آن فرح است و آنهايي كه غمِ غربت در اين دنيا را ميشناسند، ميفهمند حزن مقدس چه حلاوتي دارد و مواظباند گرفتار لذتگرايي و خوشگذرانيِ اهل دنيا نشوند و از ارتباط با حقايق وجودي عالم محروم نگردند.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «كُلُّ عَيْنٍ بَاكِيَةٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا عَيْنٌ بَكَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَيْن»؛[3] هر چشمى فرداى قيامت گريان است غير از چشمى كه در مصيبت حسينu گريه كند.
روايت فوق از شدت تأثير اشک بر امام حسين(علیه السلام) در عميقترين ابعاد انساني خبر ميدهد که در قيامت ظاهر ميشود.
آنکس که عاطفهي خود را درست مديريت کند و بخواهد بهترين مصداق را جهت تغذيهي عواطف بيابد، ميپذيرد اشک براي اباعبدالله(علیه السلام) موجب صيقل قلوب و گشادگي روح ميشود و عامل رشد ايمان و حفظ آن از يک طرف و دوري از دنيا و صفات رذيله از طرف ديگر ميگردد.
اشک براي حسين(علیه السلام) موجب احياء قلوب و آزادي عقل از اسارت هوسها و غفلتها است. در عين عطوفشدن، شجاعت بهبار ميآورد. و اين قصهي مؤمني است که «سلاحُهُالْبکاء» اسلحهي او اشک است، پس آن اشکي که اسلحهاي براي مقابله با دشمن دروني و بيروني نباشد، اشک بر حسين(علیه السلام) نيست.
مقصد اين است که از طريق زيارت عاشورا شرايط تماس با مقام امام حسين(علیه السلام)براي ما برقرار شود، مانند نماز. شما در نماز الفاظ و معاني را واسطه ميگيريد تا از آن طريق، جانتان به قرب الهي دست يابد. در ابتداي سورهي حمد، وصف پروردگار را به قلبت القاء ميکني که همهي حمدها، حمدِ کمالاتِ خداست، زيرا همهي کمالها از او صادر شده است. سپس اظهار ميداري «اَلرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ تا مقام اُلُوهِيت خداوند را در تجلي اسماء «رحمان» و «رحيم» در قلب استوار کني و بعد اظهار مقام بندگي و پرستش و اُنس با پروردگار خود را در ميان ميگذاريد و در انتها شروع ميکنيد به ارائهي نيازها.
در زيارت عاشورا هم همين کار را ميکني. اول به مقام اباعبدالله(علیه السلام) سلام ميفرستي و قلب را متوجه مقام سراسر کمال آن حضرت ميکنيد، که وارث پيامبر(صلی الله علیه و آله) و فرزند علي(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) است و ادامهي آن فرهنگ ميباشد. و بعد اظهار ارادت ميکنيد که مصيبت شما، مصيبت ماست، آنهايي که با شما مقابله کردند مورد تنفّر ما هستند و دوستي شما سرمايهي ماست. و سپس در خواستهايتان را مطرح مينمائيد و مقام مَعيت با آنها را طلب ميکنيد و مقام محمود را ميخواهيد.
فرمودهاند زيارت عاشورا را از دور يا نزديک ميتوانيد بخوانيد[4] و نيز فرمودهاند زيارت عاشورا در زمرهي زيارات مطلقه است، يعني اختصاصي به روز خاص ندارد[5] با توجه به اين دو امر زيارت را اين گونه شروع ميکنيم:
(السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ)
در اين جمله در واقع روحتان را به سوي آن مقام سير ميدهيد و براي صعود جان خود به عالَم معنا نردبان ميسازيد و با اين نيت بر حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) سلام ميفرستيد. همچنان که خداوند بر پيامبرانش سلام ميفرستد و به عنوان نمونه ميفرمايد: «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ»؛[6] و يا ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»؛[7] يعني حال که خدا و ملائکهي او بر پيامبر(صلی الله علیه و آله) سلام و صلوات ميفرستند پس شما هم اي مؤمنين بر او صلوات بفرستيد و سلام گوئيد و تسليم او باشيد. چنانچه ملاحظه ميفرمائيد سلام بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله)دستور خودِ خداوند است[8] سلام به معني تسليم محض و عشق و اخلاص و مودت و زيارت است و يک نوع توسل به آن ذات مقدسي است که به زيارتش ميپردازيد. سلام هم تحيت است و هم اعلام آشتي و هم به معني تسليم محض است و خطاب به امام حسين(علیه السلام) عرض ميکنيم و اعلام مينماييم که با او و مکتب آن حضرت آشتي هستيم و همراه او ميباشيم و لذا اين سلام موجب مسئوليتي در ما ميشود تا جان و مال خود را در اختيار راه امام حسين(علیه السلام) قرار دهيم.
سلام بر ائمه(علیهم السلام) موجب ترفيع درجه از طرف خدا براي آنها است و به جهت آن که واسطهي فيض الهي هستند، آن سلام براي ما نيز عامل رفعت درجه خواهد شد. مثل سلامي که در نماز به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ميدهيم و ميگوئيم: «اَلسَّلامُ عَلَيکَ اَيهَا النَّبِي وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکَاتُه».
امام حسين(علیه السلام) را با عنوان «اباعبدالله» خطاب ميکني، يعني پدر بندگان خدا، تا متوجه باشي مشغول زيارت بندهي مقربي هستي که در اثر بندگي خدا به مقام سلطنت الهي رسيده و شدت مظلوميتش در راه خدا، او را به سرپرستي بندگان خدا نايل کرده است.
(السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ)
قلب خود را متوجه امامي ميکني که فرزند پيامبر(صلی الله علیه و آله) و وارث علم آن حضرت است. ولي باز مطلب را به اينجا ختم نميکنيد و به بقيه مقامات آن حضرت نظر مينمائيد، از جمله آن که او فرزندِ وارثِ مقامِ ولايت و وصايت است. و ميگوييم:
(السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ)
سلام بر تو اي حسين(علیه السلام) که فرزند به حقِّ اميرالمؤمنين(علیه السلام) و فرزند آقا و سرور همهي وصيينِ رسولالله(صلی الله علیه و آله) هستي، آنهايي که خداوند به امت توصيه کرد به آنها مودت و محبت داشته باشند و از آنها هدايت بگيرند[9] و لذا از اين طريق جهت ارادت دل را به سوي آن حضرت رهسپار مينمائيد و در ادامه ميگوئيد:
(السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ)
اول نظر ميکنيم به مقام عظماي فاطمهي زهرا(سلام الله علیها) که ناگفتني است و بعد نظر ميکنيم به اباعبداللهالحسين(علیه السلام) از آن نظر که فرزند و وارث مقام آن بانوي بزرگ اسلام است، بانويي که سيده و سرور همه زنان عالَم است. براي هر زني هر مقامي که ممکن است به آن دست يابد، حدّ کمالش براي آن بانوي بزرگ اسلام محقق شده و حسين(علیه السلام) وارث همهي آن مقامات است و سلام بر تو اي حسين که وارث آن مقامات هستي و در آينهي وجود تو کمالات همهي انبياء و اولياء و اصفيا به نمايش آمده است.
پی نوشت
[1] - «بحارالأنوار»، ج 44، ص: 280.
[2] - «أمالي الصدوق»، ص 137. المجلس الثامن و العشرون.
[3]- «بحار الأنوار»، ج 44، ص 293.
[4] - «المزار»، ص 178.
[5] - به مقدمهي کتاب «شفاء الصدور في شرح زيارت العاشور» از علامه ميرزا ابوالفضل تهراني رجوع شود.
[6] - سورهي صافات، آيهي 109.
[7] - سورهي احزاب، آيهي 56.
[8] - پيامبر خداf ميفرمايند: «لا تصلّوا عليّ صلاة مبتورة إذا صلّيتم عليّ، بل صلّوا على أهل بيتي و لا تقطعوهم منّي فإنّ كلّ سبب و نسب منقطع يوم القيامة إلّا سببي و نسبي» (دُررالأخبار ، ص 72) هرگاه بر من صلوات فرستيد، صلوات ناقص و ناتمام نفرستيد بلكه صلوات بر اهل بيت من هم بفرستيد و آنان را از من جدا نكنيد همانا هر سبب و نسبى روز قيامت قطع مىگردد مگر سبب و نسب من.
[9] - به کتاب «مباني نظري و عملي حبّ اهل البيتu» از همين مؤلف رجوع شود.