یادی از غریب شهرکوفه
آنگاه که سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام، سفیرش را آخرین بار در شروع مأموریتش به کوفه در آغوش کشید و پیشانی بلند او را بوسید، می دید که مسلم بوی شهادت می دهد، می فهمید که رفتن مسلم برگشتی ندارد. امام سفیرش را می فرستاد تا اولین فدائی و مفتاح واقعه عاشورا باشد.
هنگامی که پیکی از کوفه خبر شهادت مسلم را آورد، آن حضرت در محلی به نام زباله منزل کرده بود. فرزدق شاعر که در آنجا حضور داشت، از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر پیامبر! چگونه به مردم کوفه اعتماد می کنی در حالی که آنها پسرعمویت مسلم بن عقیل و یارانش را کشته اند.»
امام حسین علیه السلام به همان حال که در کنار خیمه خود ایستاده بود، چنین فرمود:
«رَحِمَ اللَّه مُسْلِماً فَلَقَد صارَ اِلی رُوحِ اللَّهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، امّا اِنَّهُ قَدْ قَضی ما عَلَیْهِ وَ بَقِیَ ما عَلَیْنا»
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی آسایش و بهشت و شادی جاودانه شتافت. او به آنچه وظیفه داشت عمل کرد و ما نیز به آنچه وظیفه داریم عمل خواهیم نمود.
آنگاه با سروده ای، کوله بار دوستانش را تا بهشت برین این گونه بست:
«اگر دنیا با ارزش است؛ بهشت، برتر است و شریفتر.
اگر تن ها برای مرگ آفریده شده اند؛ کشته شدن به شمشیر در راه خدا، گرامی تر.
اگر روزی مردم به اندازه تقسیم شده است؛ خودداری مرد از حرص بسیار زیباتر.
و اگر اموال برای رها کردن اندوخته می شوند؛ ترک بخل مرد آزاده از آن ترک شده، والاتر».
آن گاه حضرت خبر شهادت مسلم را به زنان كاروان خویش هم داد و دختر كوچك مسلم بن عقیل را طلبید و دست محبت بر سرش كشید. دختر متوجه شهادت پدر شد. امام فرمود: من به جاى پدرت…، دختر گریست، زنان گریستند، امام هم اشک در چشمانش حلقه زد.
پس از شهادت اینان، وقتی بعضی از رهگذران از اوضاع کوفه به امام گزارش می دادند و از آن حضرت می خواستند که برگردد و به کوفه نرود، امام جواب می داد: «بعد از آنان در زندگی خیری نیست.» و به همه می فهماند که تصمیم به رفتن دارد.
خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوی آسایش و بهشت و شادی جاودانه شتافت. او به آنچه وظیفه داشت عمل کرد و ما نیز به آنچه وظیفه داریم عمل خواهیم نمود
به یاد همسنگران عشق
در لحظات آخر روز عاشورا، که امام غریبان، حضرت سیدالشهدا حسین علیه السلام تمام اصحاب خود را از دست داده بود و یار و یاوری نداشت و مدام می فرمود:
«آیا کسی هست که از حریم رسول خدا دفاع نماید؟…»
به یاد یاران خود افتاد و دلسوزانه مسلم و سایر یاران خود را صدا زد:
«یا مسلم بن عقیل، یا هانی بن عروه و یا حبیب بن مظاهر یا مسلم بن عوسجه، یا ابطال الصفا و یا فرسان الهیجاء، مالی انادیکم، فلا تجیبونی. »
ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروه، ای حبیب بن مظاهر و ای مسلم بن عوسجه و ای یکه سواران میدان های سخت نبرد، چه شده است که شما را می خوانم و جوابم را نمی دهید؟
#صلی_الله_علیک_یا_مظلوم???