در انتــــــــــظار مهــــــــــدی
︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
مولای من!
از گذشتگان هر که خبر دار ميشد، که امت آخرالزمان يگانه امام و راهنمای خود را فراموش ميکنند، دلش به حالمان سوخت؛
چرا که باورشان نمی آمد که ميتوان بدون خورشيد هم زندگی کرد
و باورشان نيامد که مگر ميشود بدون گرمای محبوب، سرد و يخزده روزگار را گذراند
مولای من!
قصه پر غصه فراق و جدایی تو را هر اهل دلی که بشنيد، از درد جانش به خزان نشست.
اهل دل که نه، داستان غيبت تو را بر هر گُل و گياه و درخت… که خواندند پژمرده گشت…
کبوتران آسمان به حال ما بيچارگان رقت کردند،
ماهيان آب ها، مدام عوض ما ظهور تو را طلب کردند
امّا
اين درد را به کجا برم
ای حبيب همه جانهای پاک
من، من که بايد مدام به انتظار تو باشم.
من که بايد چشمانم هميشه اشک آلود نيامدنت باشد.
من که بايد بغض بزرگی همواره راه نفسم را بگيرد.
آسوده و بی خيال، به دور از تو به خود مشغول شدم
آری همه ما به خود مشغول شديم…
در کجا مانده است.
نفهميديم که او در کجا تنها مانده است.
و اينک که اين همه را می نگری
گريه ای غريب بر دلت سنگينی میکند.
چه مدتها که در هنگام اشک او ما بیخبر بوده ايم!
چه ساعت ها که در هنگام حزن او ما بیخيال بوده ايم.
مولای من!
آنقدر روزها و شبها آمد که ما به خود نيامديم و نپرسيديم
چرا تو در صحراها خيمه نشين شده ای؟
چرا که دور از مردمان زندگی ميکنی؟
ما به خود نيامديم و تو هر روز اميدواری که ما به سويت برگرديم.
تو هر روز چشم انتظاری
که ما برای نيکبختی خودمان،
برای سعادت خودمان به سوی تو برگرديم.
مولای من!
ای خسته سال های طولانی غيبت،
ای رنجور نامردمی ما،
اينک ما، در دل شب تار،
در خلوت بی کسی روز،
آرام برمی خيزیم،
و منتظر صبح ظهور میمانیم…
خدایا؛ خداوندا !
ظهور مهدی فاطمه را نزدیک بگردان