آخرین دعا امشب اجابت شد
?دو سال قبل، مثل امروزی بود که سردار سلیمانی برای آخرین بار به سوریه رفت. بنا به روایت ستاد لشکر فاطمیون؛ سردار روز پنج شنبه 16- 17 ساعت قبل از شهادت، فرماندهان همه گروه های مقاومت در سوریه را جمع می کند و از 8 صبح تا 15 بعد از ظهر با آنها جلسه میگذارد.
?میگوید: “همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!". درباره منشور پنجسال آینده، برنامه یکایک گروههای مقاومت در پنجسال بعد و شیوه تعامل با یکدیگر سخن میگویند. سپس حاضران دور او جمع می شوند و او را تا کنار خودرو بدرقه می کنند… او عازم بیروت و آخرین دیدار با جناب سید حسن نصر الله است… ساعت 21 شب، حاج قاسم دوباره به دمشق بر میگردد تا همان شب به عراق برود.
?به او میگویند “حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!". لبخند می زند و میگوید “میترسین شهید بشم؟!". سر گفت و گو باز میشود. هر کس نکته ای می گوید… دوباره سکوت میشود. حاج قاسم آرام و شمرده میگوید: “میوه وقتی میرسه، باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته". سپس، نگاهش را بین حاضران می گرداند و با انگشت به بعضیها اشاره می کند: “اینم رسیده ست، اینم رسیده ست…”
?ساعت 12 شب، هواپیما از دمشق به بغداد پرواز میکند… این، معراج مردی است که آذر ماه 1394، وقتی شایعاتی درباره مجروحیت و شهادتش منتشر شد، لبخند زد و به خبرنگار سایت الوقت گفت: “اینها چیزهایی است که دشت ها و کوه ها را برای پیدا کردنش پیمودهام".
?… ساعتی بعد، خبر ترور او به دست شقیترین مردمان روزگار، منتشر میشود. آخرین نوشته ای که پیش از ترک دمشق نوشته و در اتاق استراحتش گذاشته، سه کلمه بیش نیست: “خداوندا مرا بپذیر". او بارها این دعا را بر زبان و قلم جاری کرده بود و حالا وقت اجابت بود.
? استاد مطهری از زبان امیر مومنان(ع) و درباره هنگام ضربت خوردن حضرت روایت میکند: «کقارِبٍ وَرَدَ وَ طالِبٍ وَجَدَ. برای کسی که در شب تاریک دنبال آب بگردد و ناگهان آب را پیدا کند، چه سرور و شعفی دست میدهد؟ مَثَل من، مَثَل عاشقی است که به معشوق خود رسیده و مثل کسی است که در یک شب ظلمانی آب پیدا کرده باشد.»
#حاج_قاسم