دارد از جاده صدای جرسی می آید
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
????????
تا ظهورت چقدر فاصله داریم آقا
آه از جمعه ی بی تو گله داریم آقا
زلف شب را به سرا پای سحر میریزم
تا خود صبح به راه تو قمر میریزم
ساحل چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدم كه مگر برگردی
با همان سیصد و دلتنگ نفر برگردی
زندگی نیست ممات است، تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد
خیر از جمعه ندیدیم به والعصر قسم
بی تو ما طعنه شنیدیم به والعصر قسم
از دل تنگ من آیا خبری هم داری؟
آشنا، پشت سرت مختصری هم داری؟
لذت درد تو شد مزد دعای پدرم
من به این چشم کشم درد، به جای پدرم
هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکرد
هیچکس اشک شب چشم تو را درک نکرد
ما کجا درد کشیدیم به اندازه ی تو
روز و شب گریه ندیدیم به اندازه ی تو
منّتی بر سر ما هم بگذاری بد نیست
آه کم چشم به راهم بگذاری، بد نیست
نگرانم كه پس از مردن من برگردی
پای تابوت، سر بردن من برگردی
نکند منتظر مردن مایی آقا؟
منتظرهات بمیرند میایی آقا؟
من به جز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست
با اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست
به نظر می رسد این فاصله ها کم شدنی ست
غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست
*دارد از جاده صدای جرسی می آید*
*مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید*
چون قرار همه با حضرت آقا جمعه است
همه ی دلخوشی هفته ی ما با جمعه است
منجی ما به خداوند قسم آمدنی است
یوسف گم شده، ای اهل حرم آمدنی است
من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد
صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد
رفته بودی که بیایی چقدر طول کشید
عرض کردیم كه نبودی سحر طول کشید
ما برای خودمان اینهمه گفتیم بیا
نذر کردیم به پای تو بیافتیم بیا
تا ببینیم تو را تا به کجا باید رفت
شب جمعه نکند کرببلا باید رفت
نذر کردیم به هر حال ببینم تو را
کربلا یا دم گودال ببینیم تو را
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
شاعر: «صابر خراسانی»