#اشیاء_نورانی
یکی از علما و نویسندگان بزرگ نقل می کند:
شبی خواب از سرم پریده بود و با آنکه بسیار خسته بودم , هرچه می کردم به خواب نمی رفتم لذا از میان رختخواب بیرون آمدم و به اتاق کتابخانه و مطالعه رفتم و اتفاقا ً کتابهایی را که در مساله ی روح و تحقیق از حقیقت و آثار و صفات آن داشتم ردیف کرده بودم تا درباره ی مسائل روحی تحقیق بیشتری بکنم, ناگهان صدایی شبیه به صدای تعدادی گنجشک که به جان هم بیفتند در خارج از اتاق نظر مرا به خود جلب کرد, لذا از اتاق بیرون امدم. هوا بسیار تاریک بود.اما روی ایوان منزل ما حدود 40یا50 شئی نورانی که شبیه به جرقه ی آتش بودند این طرف و آن طرف می رفتند و قطعا ً صدایی که به گوشم می رسید از اینها بود.
من اول فکر کردم خیالاتی شده ام و یا خواب میبینم لذا مقداری چشمم را مالیدم و قدری خودم را تکان دادم و یقین کردم که نه بخواب رفته ام و نه خیالات میکنم برای همین مدتی کنار ایوان نشسته و به این اشیائ نورانی نگاه میکردم.
در این بین همسرم که دیده بود من مدتی است از خانه بیرون رفته ام و چون مقداری کسالت داشتم در پی من آمد و من که مبهوت آن اشیا شده بودم وقتی ناگهان او را درکنار خود دیدم از جا پریدم و به او گفتم ببین آنچه را که من میبینم تو هم می بینی؟
او گفت: راستی این اشیائ نورانی چیست که در اینجا پراکنده اند؟
در این بین یکی از آن اشیائ نورانی به طرف همسرم آمد واو بی اختیار دهانش را باز کرد و بی اختیار آن شیئ نورانی را بلعید و بقیه ی اشیائ نورانی هم از چشم ما محو شدند!
من به همسرم رو کردم و گفتم: آن را چرا بلعیدی؟
گفت: من چیزی متوجه نشدم فقط خمیازه ام گرفت,وقتی خمیاز کشیدم چشمم را بستم و وقتی که باز کردم دیگر آن اشیاء نورانی را ندیدم.
گفتم: آیا متوجه نشدی که یکی از آن ها وارد دهان تو شد و تو اورا بلعیدي؟
گفت:نه! فقط احساس کردم که هوای دهانم خنک و معطر شده ولی آن را طبیعی تصور کردم.
من که آن شب و شبهای قبل و بعد از آن مشغول مطالعه ی مسائل روحی بودم و از طرفی 4 ماه بود که همسرم حامله بود و میدانستم که جنین در رحم پس از چهار ماه روح در بدنش وارد میشود با خودم گفتم نکند این شیئ نورانی همان روح جنین باشد که در رحم همسرم باید این ایام وارد شده و به جنین ملحق گردد؟! لذا چند روزی این موضوع فکر مرا به خود مشغول کرده بود و با هریک از دانشمندان علم الرّوح هم که حرف می زدم از این موضوع چیزی نمی فهمیدند ولی آن چه من حدس می زدم آنها هم احتمال می دادند تا آنکه 4 ماه از این جریان گذشت, شبی در عالم خواب دیدم باز همان اشیاء نورانی روی ایوان منزل ما دور یکدیگر جمع اند و سر و صدای عجیبی به را انداخته اند امّا این دفعه آنها را به شکل انسان های کوچک نورانی می بینم و حرفهای آنها را هم می فهمم.
آنها به یکدیگر می گفتند: الان حامد به جمع ما بر میگردد و از این جهت اظهار خوشحالی می کردند.
ضمنا ً به خاطر آنکه من دوستی داشتم به نام حامد که در یک حادثه ی رانندگی از دنیا رفته بود, قصد داشتم اسم فرزندم را اگر پسر باشد به یاد او حامد بگذارم.
لذا این جمله من را تکان داد و از وحشت ازخواب پریدم وقتی بیدار شدم فهمیدم زنم در حال خواب ناله می کند. ناگهان به چشم خود دیدم که همان شیئ نورانی از دهان همسرم که خواب بود بیرون آمد و به طرف ایوان رفت و من وقتی سراسیمه به طرف ایوان دویدم چیزی مشاهده نکردم. در این بین همسرم از خواب بیدار شده بود و احساس درد زایمان می کرد. با آنکه هنوز یکماه بع وضع حملش باقی ماندخ بود ما او را فورا ً به بیمارستان رساندیم. او همان شب با ناراحتی زیادی وضع حمل کرد ولی آن طفل که پسر هم بود مرده به دنیا آمد.
من با آنچه که در این دو جریان مشاهده کردم یقین بر عالم قبل از این عالم برای ارواح نمودم, زیرا به هیچ وجه آنجه را که دیدم برایم قابل توجیه نبود!
?عالم عجیب ارواح