#خاطرات_شهدا
?نحوه ی شهادت
? #عملیات این طور شروع شد که ما باید از چند کیلومتر آب? عبور میکردیم، هور را پشت سر گذاشته، وارد جزیره میشدیم، میجنگیدیم? عبور میکردیم و میرفتیم طرف #نشوه و طرف هدفهایی? که مشخص شده بود.
?بیشتر این نیروها را باید در شب? اول وارد #جزیره میکردیم تا بروند برای پاکسازی. بخشی از این نیرو باید با قایق? میآمد و بخشی دیگر در روزی که شبش #عملیات میشد و بخشی هم اول تاریکی شب? که این بخش آخر باید با هلیکوپترها? هلیبرد میشدند.
?آن پل باید گرفته میشد تا #عراقیها نتوانند وارد جزیره بشوند? #حمید سریع به هدف هایش رسید✌️ و از آنجا مدام گزارش میداد. ما وارد جزیره شدیم. با حمید تماس گرفتیم? گفت #پل_شیتات دستش است. گفت: «اگر میخواهید #نیرو بیاورید مشکلی نیست. بردارید بیاورید.»
?با حمید تماس گرفتم? گفتم آماده باشد برای #هدفهای بعدی. خبر رسید #طلایه با مشکل جدی مواجه شده و عملیات نتوانسته در آنجا پیش برود. حالا ما باید توقف میکردیم⛔️ تا وضع #جبهه سمت چپمان مشخص شود. شب شد. سر و سامانی به امکانات دادیم و استراحتی هم به بچه ها.
?مجبور شدیم برویم #پشت طلایه، نزدیک آن پلهایی که عراقیها طلایه را از آنجا پشتیبانی? تدارکاتی میکردند. بیشتر قوای #عراق آن طرف پل بود. ما ماندیم و جزایر و فردا صبح☀️، که جنگ #اصلی توی جزیره ها شروع شد.
?روز اول پاتک آنها شکست خورد✌️ دنیای آتش? روی #جزیره متمرکز بود و ما دست بسته و تنها? جزیره منتهی میشد به چند جا. اطراف جزیره آب بود و وسطش #باتلاق و همه مجبور بودند از جاده عبور کنند و جاده هم بلند بود و هر کس، چه پیاده چه سواره، از آنجا میگذشت هدف تیر مستقیم? تانک قرار میگرفت.
?نزدیک صبح? هنوز مشغول درگیری بودیم که خبر رسید عراق رفته #پل_حمید را پشت سر گذاشته، دارد می آید توی جزیره. #مهدی سریع یکی از مسئولان لشکر را (شهید مرتضی یاغچیان? معاون دوم لشکر عاشورا) فرستاد برود پیش #حمید. که تا رفت خبر آوردند توی جاده، دویست متر جلوتر از ما، #شهید_شده?
#شهید_حمید_باکری