تپه برهانی:
———-
شهید شیخ احمد ترکان در سال ۱۳۴۳ش. در اصفهان متولد شد، با ورود به حوزه علمیه اصفهان تمام تلاش خود را برای تحصیل و تهذیب نفس به کار گرفت.
صفات اخلاقی برجسته ای چون تواضع و سخاوت در وجود او جمع بود. با قرآن کریم و مفاتیح انس مخصوصی داشت و با حالتی عرفانی به نماز شب میایستاد و راز و نیاز میکرد. اخلاق و تواضع او چنان بود که بسیاری را به او علاقمند ساخته بود.
او دراخلاق و عرفان از محضرت مرحوم سید بحرالعلوم میردامادی بهره برد و چنانچه استاد درباره او نگاشته به مقامات عالی نایل گردید.
وی با تمام وجود به حضرت امام خمینی) ره (عشق میورزید. چندین بار به جبهههای جنگ حق علیه باطل عزیمت نمود و با برپایی نماز جماعت و سخنرانی اخلاق نیک خود محفل رزمندگان را گرم تر مینمود او در چهارعملیات فعالانه شرکت نمود و سرانجام در پنجم مرداد ۱۳۶۲ش. در عملیات والفجر ۲ شربت شهادت نوشید
جریان شهادت و پرواز عارفانه حجة الاسلام و المسلمین شیخ احمد ترکان در
محاصره نیروهای بعثی عراق را همرزم او آقای حمید رضا طالقانی چنین ذکر کرده:
برادر ترکان در حالی که در سطح پاسگاه در حرکت بود، خمپاره ای درست در بین دو پای او بر زمین خورد و او را از ناحیه دو پا مجروح کرد هر دو پایش شکسته و
رگهای عصبی آن قطع شده بود و لذا با کمترین حرکتی درد همه بدنش را فرا میگرفت.
ترکان را همیشه صبور و آرام دیده بودم و اکنون فریادهای دلخراش او از شدت دردی حکایت داشت که تاب مقاومت را از او بریده بود از زخم پای ترکان خون زیادی میرفت رگهای شریانی پای این روحانی پاک سیرت قطع شده بود و استخوانهای شکسته هر دو پایش گوشت ران او را پاره کرده و به بیرون زده بود به طوری که حتی برادران امدادگر نیز از نگاه کردن به زخم پاهای او منقلب میشدند تلاش برای قطع خونریزی پاهای ترکان بی فایده بود
شدت خونریزی باعث عطش برادر ترکان شده بود و با فریاد طلب آب میکرد اما امدادگرها از آب دادن به او ممانعت میکردند، زیرا معتقد بودند اگر آب بخورد خونریزی پاهایش افزایش مییابد.
حجة الاسلام ترکان از ابتدای مجروح شدن حال و هوایی شگفت انگیز داشت
خون زیادی از بدنش رفته و تختخوابش پوشیده از لختههای خون شده بود ترکان از لحظات اولیه صبح از حالت عادی خارج شد. او که گویا سخن ما را نمی شنید و در عالمی دیگر به سر میبردیک لحظه آرام نمی گرفت و در حالت اغما بی اختیار سخنانی را بر زبان میآورد گاه در بین سخن با نالههایی دلخراش تقاضای آب میکرد و لحظاتی بعد دوباره به حرفهای خود ادامه میداد حرفهای او شباهت کامل به یک سخنرانی داشت،
گاهی احکام میگفت و گاهی با تلاوت آیاتی از قرآن در حالی که به تندی نفس میزد ترجمه و توضیح آنها را بیان میکرد در مواردی از نظم و استحکام سخنش میپنداشتم که به هوش آمده و با تعمق و اراده سخن میگوید اما وقتی او را مورد خطاب قرار میدادم در مییافتم که بی هوش است ترکان در لابلای سخن به احادیثی از معصوم علیه السلام استناد میکرد و گاهی منبعی که حدیث را از آن نقل کرده بود نام میبرد و در اکثر اوقات حدیث را به بحارالانوار مرحوم علّامه مجلسی نسبت میداد.
یک بار که شهید برهانی به سنگر ما آمد و از حال یک یک مجروحین جویا شد یکی از برادران به او گفت: شما نگران ما نباشید ما در اینجا بیکار نیستیم و از کلاس درس و سخنرانی حجة الاسلام ترکان فیض میبریم.
عطش برادر ترکان به شدت افزایش یافته بود با صدای نحیفی همراه با نفسهای تند آب آب میکرد بدن ترکان به شدت به رعشه افتاده بود و صدای نفسهای تند او به راحتی شنیده میشد در این لحظات نوع صحبتهای ترکان نیز فرق کرده بود او دیگر از احکام و قرآن نمی گفت بلکه مثل این که با کسی سخن بگوید وبه سؤالات کسی پاسخ دهد حرف میزد او پس از مقداری مکث، بلی و خیر میگفت، انگار که کسی از او چیزی میپرسد؛ بار سومی که برای آب دادن بالای سر ترکان رفتم وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود با لحنی
تند گفت:
بی انصاف اینقدر آب میدهی، امام حسن علیه السلام بالای سر من ایستاده و قدحی از آب در دست دارد و میخواهد به من آب بدهد، آن وقت تو اینقدر به من آب میدهی. از این که ترکان اکنون از امام حسن یاد میکرد تعجب نکردم زیرا به یاد داشتم که او در پادگان محمد رسول الله صلی الله علیه و آله سنندج در هنگام سخنرانی بیش از همه از امام حسن یاد میکرد و ارادتی خاص به ایشان داشت و وقتی از آن امام نام میبرد منقلب میشد بارها سجایای امام حسن علیه السلام و مظلومیت ایشان را از زبان برادر ترکان در ضمن سخنرانی هایش شنیده بودم او در پایان اکثر سخنرانی هایش روضه امام حسن را میخواند و به شدت
میگریست و همه مجروحینی که در کنار او افتاده بودند اکنون مطمئن بودند که امام حسن علیه السلام از ترکان عزیز پرستاری میکند.
ترکان همچنان صحبت میکرد و همه مجروحین با دقت سعی میکردند به سخنان او گوش دهند لحظاتی بعد دو باره لحن سخن ترکان تغییر کرد، مثل وقتی که کسی از او سؤالی کرده باشد گفت: خیر نخوانده ام، و لحظاتی بعد گفت چشم الآن میخوانم و بعد شروع به خواندن نماز کرد در همان حال که خوابیده بود به سختی اذکار نماز را قرائت میکرد گاهی در بین نماز خاموش میماند و به نظر میآمد که کلمات را فراموش کرده است اما لحظاتی بعد در حالی که سر خود را به نشانه تصدیق تکان میداد دوباره به قرائت نماز میپرداخت مجروحین میگفتند که کسی کلمات نماز را به او تلقین میکند
ترکان در حالی که هیچ اراده ای از خود نداشت به طور دقیق و بدون غلط دو نماز دو رکعتی شکسته به جا آورد حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود که ترکان گفت چشم الآن و سپس شهادتین را بر زبان آورد و آنگاه ذکر لااله الاالله را به طور مکرر بر زبان آورد و در این هنگام دست راستش را بر سر گذاشت و خاموش شد.
آری این چنین بود که برادر حجةالاسلام ترکان با یک دنیا معرفت و خلوص و عشق سبکبال و پاک پر کشید و به لقای معشوق نایل شد و یاد و خاطره اش برای همیشه تاریخ سرمشق رهروان دین پاک احمدی صلی اللّه علیه و آله گردید.
?تپه برهانی:سیدحمیدرضاطالقانی اصفهانی،ص ۷۱ - ۵۷