خاطرهای از حاجی بخشی، رزمنده پیر جبههها:
? خاطرهای از حاجی بخشی، رزمنده پیر جبههها:
?به من ماموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهییه کنیم و اونها رو به جبهه انتقال دهیم.
رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم. یکی از اونها کم بود…سراغش رو گرفتیم و گفتند: صاحب قاطر اونو برده لب رودخانه تا آبش بده …با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد می شد و با منظره عجیبی مواجه شدیم…دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقه ای خاص دارد اون رو شستشو می دهد و با این حیوان داره حرف می زنه…من به شوخی گفتم بابا چیکار می کنی… رهاش کن کار داریم..داری لوسش می کنی…اون روستایی با صفا در جواب ما گفت: حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است …او انتخاب شده ..اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود!
این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد…
ا▫️?▫️?▫️
گردانی در لشگر سیدالشهداء(ع) داشتیم به نام گردان صابرین ، یا به قول رزمندگان لشگر، گردان قاطریزه…این گردان وظیفه اش از یک طرف رساندن آب و غذا و مهمات به رزمندگان در خط مقدم بود و از طرف دیگر انتقال مجروحین و شهدا به عقب جبهه بود….خدایی ماموریت سخت و طاقت فرسایی هم داشتند و شاید به خاطر صبوریشان به آنها گردان صابرین می گفتند…رزمندگان این گردان آدم های ورزیده ای بودند … آنها پای پیاده در حالی که مقدار زیادی مهمات و آذوقه بار قاطرها بود چندین کیلومتر طی می کردند تا به خط مقدم برسند و در این مسیر خطرات زیادی را به جان می خریدند و از همه سخت تر وقتی بود که باری از مهمات رو با قاطر حمل می کردند و کافی بود با یک انفجار خودشون هم دود بشند….?
—(راوی : مرحوم حاج بخشی)