دود و امید
دود و امید
✴️✴️
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد.
او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد،
او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت،
تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد.
بالاخره ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک نزدیک ساحل بسازد ….
تا از خود و وسایل اندکش بهتر محافظت شود.
روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازمی گشت،
با تعجب مشاهده کرد که خانه کوچکش در آتش می سوزد،
دود غلیظی به آسمان رفته بود،
بدترین چیز ممکن برای او رخ داده بود،
عصبانی و اندوهگین فریاد زد:
«خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک میشد از خواب بیدار شد،
خدمه کشتی میآمدند تا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسید:
«چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
و بر خدا توکل کن؛(احزاب/3)