#رسیدگی_به_محرومین
#رسیدگی_به_محرومین
علامه طهرانی می نویسد ، یکی از رفقای نجفی مـا که فعلا از اعلام نجـف است بـرای مـن گفـت
من یک روز به دکان #سبزی_فروشی رفته بودم، دیـدم مـرحوم قاضی خـم شـده و مشغـول سـوا کردن کاهـو است ، ولی به عکس معمـول ، کاهـو های پلاسیده و آنهایی را که دارای برگهای خشن و بزرگ هستند ، بر می دارد
من کاملا متوجه بودم ، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان دادو وزن کرد. مرحوم قاضی آن را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و #مرحوم_قاضی مـرد مسن و پیـرمـردی بود ، به دنبالش رفتـم و علت ماجرا را جویا شدم
فرمود: من این مرد فروشنده را میشناسم . فرد بی بضاعت و فقیـری است ، مـن گاه گاهی به او مساعدت می کنم ، و نمیخواهم چیزی به او بلا عوض داده باشم، تا اولا آن عزت و شرف و آبرو از بین برود ، و ثانیاً خـدای ناخواسته عادت کند مجانی گرفتـن ، و در #کسب هـم ضعیف نشـود
و بـرای ما فـرقی نـدارد کاهـوهای لطیـف و نازک بخوریـم یا از این کاهوها . و مـن می دانستم که این ها بالاخره خریداری نـدارد ، و ظـهر که دکان خود را می بندد ، به بیـرون خـواهد ریخت . لذا بـرای عـدم تضـرر او مبـادرت به خـریـدن کـردم