غم مخوار ای کودک بی شیرمن رفتن تو هست درتقدیر من
30 شهریور 1398
?غم مخوار ای کودک بی شیرمن
رفتن تو هست درتقدیر من
?غم مخور صید خوارج می شوی
تاابد #باب_الحوائج می شوی
?غم مخور ای آخرین سربازمن
غم مخور ای کودک جانباز من
?آخرین سرباز #لشکر راهی از گهواره شد
درمیان خیمه ها یک #مادری آواره شد
?این پسر راهم چو مادر بی هوا زد دشمنش
تاحسین بر خویش آمد دید حنجر پاره شد
?از طریق آمدن پیداست از شرمندگیش
بسته بر روی امیر عشق راه چاره شد
?گل من از تو دگربرگ وبری باقی نیست
شب غم زد به دل من سحری باقی نیست
?از سپیدی گلو و پرقنداقه ی تو
غیر یک لاله ی خونین ثمری باقی نیست
?از تو جز تیرگره خورده به یک حلق نحیف
ازمن غمزده جز چشم تری باقی نسیت
?سر تو درکف دست بدنت درآغوش
بدنت هیچ امان از تو سری باقی نیست