لاله ای از_ملکوت
18 شهریور 1398
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فرو بارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک ریز!
اشک چندان ریخت بر وی چشم مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشنه کامان صواب
می خورند از رشحه ی آن مشک آب
هستی اش را دست از مستی فشاند
جز حسین اندر میان چیزی نماند
?لاله ای از_ملکوت جلد اول