#داستان_کوتاه_آموزنده
#داستان_کوتاه_آموزنده
✨?ماه رمضان سال 1329بود و من جوان بودم و در مزرعه توتون مشغول برداشت توتون بودیم. اربابی داشتیم که پیش ما بساط منقل را در باغ برپا میکرد و در پیش چشم ما کارگران که روزه بودیم؛ کباب دود میکرد و مشروب میخورد و میگفت: هر کس از شما در ماه رمضان روزه نگیرد، کباب ناهار مهمان من است.
✨?سیفالله اصلاً اعتقادی به دین و قیامت نداشت و کاری جز تمسخر ما نداشت. وقتی مست میشد و شیطان کمکحالِ فکرش، کنایههایش نیشدارتر میشد.
روزی به او گفتم: آقا سیفالله روزه نمیگیری نگیر، جلوی ما روزهخواری میکنی مشکل نیست، ولی روزه را مسخره نکن.
✨?سیفالله برخاست و با حالت تمسخر عجیبی درحالی که از مستی تلو تلو میخورد، چوبی به دست گرفت و در حال دویدن به این طرف و آن طرف گفت: روزه کجاست نشانم بده، میخواهم بگیرم تا شما را از شرش راحت کنم!!!!
✨?20 سال از این داستان گذشت، من تهران رفتم. روزی کنار ترمینال جنوب قصد کردم کبابی بخورم. وارد مغازه کبابی شدم. دیدم بیرون مغازه پیرمرد ژولیدهای کلاه بر سرش کشیده و مانده نانهای کباب را میخورد.
نزدیک رفتم دیدم سیفالله است. گفتم: مرا میشناسی؟ گفت: نه. گفتم: من فلانی هستم یادت است روزی روزه میخوردی، گفتم: روزه بگیر، برخاستی روزه را بگیری نتوانستی؟ بدان آن روز تو موفق نشدی روزه را بگیری و دستگیر کنی، ولی امروز میبینم روزه، خوب تو را دو دستی گرفته!!! (دستگیرت کرده و بدبخت شدهای)
فرم در حال بارگذاری ...
داستانک
?? توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرده که با تلفن صحبت میکرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت : همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به “باقالی پلو و ماهیچه
“❣بعد از 18 سال دارم بابا میشم”
??چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه ی 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا میگفت
??پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم
??مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیر زن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه میخوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند
??من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.
??ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭم ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ .
ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ
ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ
ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ ،
ﺷﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ
ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ ….
ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ
فرم در حال بارگذاری ...
سیر از گرسنه خبر ندارد
❣سیر از گرسنه خبر ندارد
??اشراف زاده اي، در راه پيرمردي ديد که بارسنگيني از هيزم بر پشت حمل ميکند لنگ لنگان قدم بر ميداشت و نفس نفس صدا مي داد. به پيرمرد نزديک شد و گفت:
??مگر تو گاري نداري که بار به اين سنگيني مي بري. هر کسي را بهر کاري ساخته اند. گاري براي بار بردن است .
??پيرمرد خنده اي کرد و گفت: اين گونه هم که فکر مي کني نيست. به آن طرف جاده نگاه کن. چه مي بيني؟
اشراف زاده با لبخندي گفت: پيرمردي که بارهيزم بر گاري دارد و به سوي شهر روانه است.
??پيرمرد گفت: مي داني آن مرد، اولادش از من افزون تر است ولي فقرش از من بيشتراست؟
اشراف زاده گفت: باور ندارم، از قرائن بر مي آيد فقر تو بيشتر باشد زيرا آن گاري دارد و تو نداري و بر فزوني اولاد بايد تحقيق کرد.
??پيرمرد گفت: اعلي حضرت! آن گاري مال من و آن مرد همنوع من است. او گاري نداشت و هر شب گريه ي کودکانش مرا آزار مي داد چون فقرش از من بيشتر بود گاري خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هديه دهد.
بارسنگين هيزم، با صداي خنده ي کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک مي شود. آنچه به من فرمان مي راند خنده کودکان است.
فرم در حال بارگذاری ...
سبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ "
??سبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ،
اَجِرنا مِنَ النارِ “
??ڪم ڪم، معصیت هایم از ذهنم عبور می ڪند!
اشڪ،اشڪ… دانه های مروارید اشڪ هایم را به نخ می ڪشم
وقتی به صد و یڪی رسید نخ را گره میزنم….
??شروع می ڪنم: استغفرالله ربی و اتوب علیه…
اما مگر معصیت های من با یڪ دور تسبیح پاڪ می شود ؟
تو نگاهم ڪردی، گناه ڪردم !
گفتی توبه ڪن، نڪردم !
گفته بودی:
??"شما را نیافریدم مگر برای عبادت”
امـــــا من تمام برنامه ریزی هایت را بهم زدم !
امـــــا تو باز هم روزی ام را نبریدی !
خندیدم و شڪر نگفتم!
سالم بودم و سجده نڪردم !
?? بعد از هر قطره اشڪ شڪایت ڪردم !
بـــــاز نگاهم ڪردی و خندیدی !
??ناشڪرتر از من نیافریدی، نه ؟
??"سُبحانَکَ یا ارحم الراحمین، اَجِرنا مِنَ النارِ “
ای خدای مهربان من !
رقم معصیت هایم بیشتر از نعمت هایت نباشد ڪمتر نیست !
اما تو آن بخشنده ی مهربانی !
??یا رَفیقَ ! یا حَبیبَ یا ذوالجلال والاکرام!
جز خودت چه ڪسی رفیقم خواهد شد ؟
??من ڪه جز تو ڪسی را ندارم !
اگر تو هم نبخشی به چه ڪسی پناه ببرم ؟
” اَللّهُمَّ اغْفِرْ لیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ”
باز نگاهم ڪن!
باز هم ببخش ای مهربان ترین مهربانان
??جانانم خیلی محتاج نگاه گرمتم
فرم در حال بارگذاری ...
امام على عليه السلام:
امام على عليه السلام:
هر كس با كتاب ها آرام گيرد، هيچ آرامشى را از دست نداده است
مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ
غررالحكم حدیث 8126
فرم در حال بارگذاری ...
مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی پراید 7 میلیونی را 50میلیون با التماس بخرد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی پراید 7 میلیونی را 50میلیون با التماس بخرد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی گوشت کیلو 25 تومان را 100 تومان بخرد؟!
مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی دلار 4 تومان را 20 تومان بخرد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی بیشترین خریدار لوازم آرایشی در جهان باشد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر و گرسنه باشد ولی بیشترین خریدار داروی لاغر کننده در جهان باشد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی ترافیک شدید ماشینهای تک سرنشینش همه را کلافه کرده باشد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد ولی بعد از هند دومین استفاده کننده طلا و زیورآلات در جهان باشد؟!
??مگر میشود ملتی فقیر باشد اما فروشگاههای زنجیرهای رستورانهای مدرن و سنتی و کافی شاپهای بزرگ مانند قارچ رشد کنند؟!
?? آری ملت ما فقیرترین مردم جهان است اما نه فقیر مالی بلکه فقیر فرهنگیست.
?? خدا کند انسان زیر خط فقر باشد اما زیر خط فهم نباشد.
فرم در حال بارگذاری ...