#همسر_شهید
#همسر_شهید
?پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن? بگیریم و همه را دعوت کنیم? تا بیایند وسایل #نوزادمان را ببینند. اما از آنجا که #خبرشهادت میثم در فضای مجازی پیچیده بود و همه ی فامیل می دانستند، دعوت ما را قبول نمی کردند❌ و بهانه می آوردند‼️
⚡️ولی ما بی خبر بودیم
?خانه? را مرتب کرده بودم و میوه آوردم و با #مادر آقا میثم ذوق لباس های بچه را می کردیم? زمان زیادی نگذشته بود که برادرم آمد دنبالمان و گفت: باید برویم خانه #مادرشوهرم مهمان داریم
?وقتی رسیدیم #امام_جمعه شهرمان و همراه با یک نفر دیگر? داخل خانه نشسته بودند
کسایی که می رفتن #سوریه حاج آقا به خانواده هاشون سر می زد. با خودم گفتم: دوماه #میثم رفته سوریه و حالا که داره بر می گرده اومدن سر بزنن?
?رفتم و نشستم. حاج آقا احوال پرسی کردند و در مورد زمان #اعزام و از این دست سوال ها پرسیدند. بعد هم گفتند: شما از سوریه رفتن ایشون راضی بودین⁉️ گفتم: #بله
?آرام آرام سوال می پرسیدند و بعد از اینکه احساس کردند من #آمادگی پیدا کردم، گفتند: آقا میثم #مجروح شدن? آب دهانم را فرو بردم و با تعجب و حیرت به ایشان نگاه می کردم? نمی دانم چرا نتوانستم حرفی بزنم? و همینطور ساکت بودم
?وقتی که دیدند هیچ #عکس_العملی نشون ندادم بلافاصله گفتند: خدا داده و #خداگرفته
و من تازه فهمیدم که علت این سوال و جواب ها اینه که #میثم_شهید_شده?
#شهید_میثم_نجفی