هنگامی که برای نماز به جانب قبله ایستادی، دنیا و آنچه در آن است را فراموش کن و قلب خود را از هر گونه سرگرم کننده ای که تو را از خدا بازدارد، فارغ ساز.
امام صادق علیه السّلام فرمودند:
اِذَا استَقبَلتَ القِبلَهَ فَانسَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فیها وَالخَلقَ وَ ما هُم فیهِ…
هنگامی که برای نماز به جانب قبله ایستادی، دنیا و آنچه در آن است را فراموش کن و قلب خود را از هر گونه سرگرم کننده ای که تو را از خدا بازدارد، فارغ ساز.
(میزان الحکمه ، ج ۵، ص ۳۹۶)
حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالقائم شوشتری نقل کرده اند که: مرحوم آیت الله حاج سید نعمت الله جزائری که مرجع تقلید زمان خویش بود؛ در سن جوانی به ملاقات پیر فرزانه ای نائل آمد و تا آخر عمر شریف آن پیر؛ با اسرار مقدسی که از وی آموخت به قلب خویش صف و جلا بخشید.
داستان ایشان از این قرار است که: مرحوم آیت الله جزائری در دوران جوانی؛ از موطن خویش اهواز؛ برای تبلیغ به محلی به نام پل دختر از توابع استان لرستان سفر کرد و در آنجا به اقامه نماز جماعت و ترویج فرهنگ قرآن و اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
برنامه مسجد چنین بود که مؤمنین در ماه مبارک رمضان؛ اول در منزل افطار می کردند و بعد به مسجد می آمدند و به اقامه نماز جماعت و سایر برنامه ها می پرداختند.
مرحوم آیت الله جزائری هم که به شدت مقید به نماز اول وقت بودند؛ برای جمع بین این دو قضیه، از طرف میتی که نماز قضای یقینی داشت، نائب می شوند و هنگام دخول وقت، در منزل اول نماز خود را به صورت فرادی می خواندند و بعد از افطار؛ در مسجد به نیابت از متوفی، نماز جماعت را برای مأمومین اقامه می فرمودند.
مرحوم آیت الله جزائری که در مسجد آن محل منبر می رفتند؛ در بین مستمعین متوجه حضور پیرمردی نورانی و ملکوتی می شوند که هر شب؛ معمولا در انتهای مسجد می نشیند و منبرشان را استماع می کند.
مرحوم آیت الله جزائری که پی به معنویت ویژه این مرد برده بودند؛ تصمیم گرفتند زمینه ای فراهم سازند تا به این وسیله او را بیشتر شناخته و از اسرار معنوی وی مطلع گردند.
با همین هدف؛ شبی بعد از منبر نزد این مرد آمده و خطاب به او گفتند: ماه رمضان رو به اتمام است؛ همه مردم مرا به خانه خود دعوت کرده اند به جز شما؛ پیرمرد هم خنده ای کرد و گفت: فردا شب منزل ما تشریف بیاورید.
پیرمرد چون می دانست که آقای جزائری نمازش را اول وقت می خواند؛ به ایشان عرضه داشت: من هم نمازم را اول وقت می خوانم، لذا غروب تشریف بیاورید تا نمازمان را سر وقت بخوانیم؛ سپس اضافه کرد اگر از صحرا دیر به منزل رسیدم، شما داخل منزل شوید و بمانید تا بیایم.
فردای آن شب؛ مرحوم آیت الله جزائری مطابق با وعده ای که کرده بود؛ هنگام غروب به منزل آن مرد رفت؛ وقتی درب منزل را کوبید، همسر پیرمرد در را باز کرد و با دیدن آقای جزائری گفت: شوهرم هنوز نرسیده است؛ ولی به من سپرده که شما تشریف فرما شوید؛ من هم خواهم آمد ان شاءالله.
چون وقت نماز داخل شده بود؛ مرحوم سید (آیت الله جزائری) وارد منزل شده و مشغول اذان و اقامه و نماز مغرب گشت؛ در این بین همسر آن مرد برای برداشتن وسیله ای؛ به اتاقی که مرحوم جزائری در آن نماز می خواند وارد شد.
وقتی نماز او تمام شد؛ همسر آن مرد خطاب به سید گفت: شما چرا اینگونه نماز می خوانید؟ آقای جزائری گفت: مگر باید چطور بخوانم؟ زن گفت: وقتی نماز می خواندید؛ سر و صداها خاموش نشده بود! صدای ولوله حیوانات و بره ها و مرغ ها و خروس ها می آمد.
در حالی که وقتی شوهر من نماز می خواند؛ هیچکدام از این صداها شنیده نمی شود و گویا در عالم دیگری غیر از این عالم هستیم. اینجا بود که سید سر نخی از سر پیرمرد به دست آورد و منتظر شد تا با آمدن پیرمرد و نماز خواندن او حقیقت امر برایش مکشوف شود.
پیرمرد از صحرا رسید و پس از سلام و احوالپرسی؛ و تکریم سید، از او پرسید: شما نماز خوانده اید؟ سید گفت: بله! پیرمرد وضو گرفت و مشغول اذان نماز شد. پیرمرد فصل های اذان را یکی پس از دیگری می گوید و سید هم لحظه به لحظه انتظار می کشد تا آن اتفاق غیر عادی را که همسر پیرمرد وصف کرده بود ببیند.
یعنی آیا ممکن است آن قدر پیرمرد به کمال خلوت حقیقی با حضرت حق رسیده باشد که این امر برای او عادی شده باشد؟ الله اکبر… الله اکبر… اشهدان لااله الا الله… اقامه پیرمرد شروع شد و سید با دقت بیشتری به پیرمرد می نگرد.
آری؛ درست است؛ سر و صدا آرام آرام در حال قطع شدن است، این حال ادامه یافت تا اینکه پیرمرد خواست تکبیره الاحرام بگوید.
با گفتن الله اکبر؛ سکوت مطلق فضا را پر کرد و پیرمرد و سید و آن زن که نماز جماعت ۳ نفری؛ به امامت پیر تشکیل داده بودند؛ دیگر در این عالم نبودند تا صدایی را بشنوند.
نماز او یادآور نماز بی مثال امیرالمؤمنین علی سلام الله علیه بود؛ همان نمازی که در آن؛ تیر از پای مبارک حضرتش بیرون کشیدند و حضرت متوجه نشدند.
شما تصور بفرمائید هنگام غروب؛ موقع برگشتن گله های گوسفندان و حیوانات دیگر از چراگاه که با صدای جرس آویخته بر گردنشان همراه است؛ فضای پر از سر و صدایی را در روستا ایجادمی کند؛ بره هایی که از شیر مادر تغذیه می کنند و مادرانشان را صبح هنگام از آنها جدا کرده و به بیابان می برند؛ غروب هنگام، با آمدن میش ها ولوله زیادی به راه می اندازند؛ البته این احتمال هم ممکن است که خاموش شدن این صداها و صدای جرس و خروش آب رودخانه ها و … با تصرف این مرد در آنها حاصل شده باشد.
خلاصه کلام اینکه مرحوم سید نعمت الله جزائری از ارتباطش با این پیر عارف؛ از این ملاقات و نماز شروع شد و تا آخر عمر ادامه یافت. این قصه را برای اولین بار؛ حدود سال قبل از عارف واصل مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی شنیدم و جالب اینکه در آن مجلس؛ رفقا در یک حال خوشی فرو رفتند که در جلسه حالتی مشابه همان حالت سکوتی که در نماز پیر عارف بود؛ حاکم گردید.
?خرمن معرفت