#گذری_بر_زندگی_شهدا #شهید_محمود_رضا_بیضائی قسمت چهل و نهم
07 تیر 1398
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
قسمت چهل و نهم
چند نفر از مسئولين سپاه از تهران مهمان پدر بودند….
يكى از مسئولين تعريف كرد : محمودرضا يک بار براى وام آمد پيش من !
ششصد هزار تومن از من وام خواست !
گفتم : چرا ششصد هزار تومن ؟ پنج تومن بگير….
گفت : واقعا ؟ باورش نمى شد .
تا اين حد از اين درخواست ها دور بود….
وقتى بهش گفتم پنج تومن ، هم دست هایش لرزيد هم تعجب كرد….
فكر كنم اگر مى گفتم بيا ده تومن بگير سكته مى كرد يا مى گفت شما مى خواهيد ده ميليون تومن به من وام بدهيد؟!
شدنى است يعنى؟
بنده خدا از بس مشغول كار بود ، دنبال اين چيزها نبود .
راوی : برادر شهید
#ادامه_دارد….